وبلاگ محبان امام مهدی(عج).
پایگاه مقتل نسخه چهارم
 
 

تولد و کودکي
بيش از هزار و چهار صد سال پيش در روز 17 ربيع الاول ( برابر 25آوريل 570 ميلادی ) کودکی در شهر مکه چشم به جهان گشود. پدرش عبد الله در بازگشت از شام در شهر يثرب ( مدينه ) چشم از جهان فروبست و به ديدار کودکش ( محمد ) نايل نشد. زن عبد الله ، مادر " محمد " آمنه دختر وهب بن عبد مناف بود. برابر رسم خانواده های بزرگ مکه " آمنه " پسر عزيزش ، محمد را به دايه ای به نام حليمه سپرد تا در بيابان گسترده و پاک و دور از آلودگيهای شهر پرورش يابد . " حليمه " زن پاک سرشت مهربان به اين کودک نازنين که قدمش در آن قبيله مايه خير و برکت و افزونی شده بود ، دلبستگی زيادی پيدا کرده بود و لحظه ای از پرستاری او غفلت نمي کرد. کسی نمي دانست اين کودک يتيم که دايه های ديگر از گرفتنش پرهيز داشتند ، روزی و روزگاری پيامبر رحمت خواهد شد و نام بلندش تا پايان روزگار با عظمت و بزرگی بر زبان ميليونها نفر مسلمان جهان و بر مأذنه ها با صدای بلند برده خواهد شد ، و مايه افتخار جهان و جهانيان خواهد بود . " حليمه " بر اثر علاقه و اصرار مادرش ، آمنه ، محمد را که به سن پنج سالگی رسيده بود به مکه باز گردانيد . دو سال بعد که " آمنه " برای ديدار پدر و مادر و آرامگاه شوهرش عبد الله به مدينه رفت ، فرزند دلبندش را نيز همراه برد . پس از يک ماه ، آمنه با کودکش به مکه برگشت ، اما دربين راه ، در محلی بنام " ابواء " جان به جان آفرين تسليم کرد ، و محمد در سن شش سالگی از پدر و مادر هر دو يتيم شد و رنج يتيمی در روح و جان لطيفش دو چندان اثر کرد . سپس زنی به نام ام ايمن اين کودک يتيم ، اين نوگل پژمرده باغ زندگی را همراه خود به مکه برد . اين خواست خدا بود که اين کودک در آغاز زندگی از پدر و مادر جدا شود ، تا رنجهای تلخ و جانکاه زندگی را در سرآغاز زندگانی بچشد و در بوته آزمايش قرار گيرد ، تا در آينده ، رنجهای انسانيت را به واقع لمس کند و حال محرومان را نيک دريابد . از آن زمان در دامان پدر بزرگش " عبد المطلب " پرورش يافت . " عبد المطلب " نسبت به نوه والاتبار و بزرگ منش خود که آثار بزرگی در پيشانی تابناکش ظاهر بود ، مهربانی عميقی نشان مي داد . دو سال بعد بر اثر درگذشت عبد المطلب ، " محمد " از سرپرستی پدر بزرگ نيز محروم شد . نگرانی " عبد المطلب " در واپسين دم زندگی بخاطر فرزند زاده عزيزش محمد بود . به ناچار " محمد " در سن هشت سالگی به خانه عموی خويش ( ابو طالب ) رفت و تحت سرپرستی عمش قرار گرفت . " ابوطالب " پدر " علی " بود . ابو طالب تا آخرين لحظه های عمرش ، يعنی تا چهل و چند سال با نهايت لطف و مهربانی ، از برادرزاده عزيزش پرستاری و حمايت کرد . حتی در سخت ترين و ناگوارترين پيشامدها که همه اشراف قريش و گردنکشان سيه دل ، برای نابودی " محمد " دست در دست يکديگر نهاده بودند ، جان خود را برای حمايت برادر زاده اش سپر بلا کرد و از هيچ چيز نهراسيد و ملامت ملامتگران را ناشنيده گرفت .

نوجوانی و جواني
آرامش و وقار و سيمای متفکر " محمد " از زمان نوجوانی در بين همسن و سالهايش کاملا مشخص بود . به قدری ابو طالب او را دوست داشت که هميشه مي خواست با او باشد و دست نوازش بر سر و رويش کشد و نگذارد درد يتيمی او را آزار دهد . در سن 12سالگی بود که عمويش ابو طالب او را همراهش به سفر تجارتی - که آن زمان در حجاز معمول بود - به شام برد . درهمين سفر در محلی به نام " بصری " که از نواحی شام ( سوريه فعلی ) بود ، ابو طالب به " راهبی " مسيحی که نام وی " بحيرا " بود برخورد کرد . بحيرا هنگام ملاقات محمد - کودک ده يا دوازده ساله - از روی نشانه هايی که در کتابهای مقدس خوانده بود ، با اطمينان دريافت که اين کودک همان پيغمبر آخر الزمان است . باز هم برای اطمينان بيشتر او را به لات و عزی - که نام دو بت از بتهای اهل مکه بود - سوگند داد که در آنچه از وی مي پرسد جز راست و درست بر زبانش نيايد . محمد با اضطراب و ناراحتی گفت ، من اين دو بت را که نام بردی دشمن دارم . مرا به خدا سوگند بده ! بحيرا يقين کرد که اين کودک همان پيامبر بزرگوار خداست که بجز خدا به کسی و چيزی عقيده ندارد . بحيرا به ابو طالب سفارش زياد کرد تا او را از شر دشمنان بويژه يهوديان نگاهبانی کند ، زيرا او در آينده مأموريت بزرگی به عهده خواهد گرفت . محمد دوران نوجوانی و جوانی را گذراند . در اين دوران که برای افراد عادی ، سن ستيزه جويی و آلودگی به شهوت و هوسهای زودگذر است ، برای محمد جوان ، سنی بود همراه با پاکی ، راستی و درستی ، تفکر و وقار و شرافتمندی و جلال . در راستی و درستی و امانت بی مانند بود . صدق لهجه ، راستی کردار ، ملايمت و صبر و حوصله در تمام حرکاتش ظاهر و آشکار بود . از آلودگيهای محيط آلوده مکه بر کنار ، دامنش از ناپاکی بت پرستی پاک و پاکيزه بود بحدی که موجب شگفتی همگان شده بود ، آن اندازه مورد اعتماد بود که به " محمد امين " مشهور گرديد . " امين " يعنی درست کار و امانتدار . در چهره محمد از همان آغاز نوجوانی و جوانی آثار وقار و قدرت و شجاعت و نيرومندی آشکار بود . در سن پانزده سالگی در يکی از جنگهای قريش با طايفه " هوازن " شرکت داشت و تيرها را از عموهايش بر طرف مي کرد . از اين جا مي توان به قدرت روحی و جسمی محمد پی برد . اين دلاوری بعدها در جنگهای اسلام با درخشندگی هر چه ببيشتر آشکار مي شود ، چنانکه علی ( ع ) که خود از شجاعان روزگار بود درباره محمد ( ص ) گفت : " هر موقع کار در جبهه جنگ بر ما دشوار مي شد ، به رسول خدا پناه مي برديم و کسی از ما به دشمن از او نزديکتر نبود " با اين حال از جنگ و جدالهای بيهوده و کودکانه پرهيز مي کرد . عربستان در آن روزگار مرکز بت پرستی بود . افراد يا قبيله ها بتهايی از چوب و سنگ يا خرما مي ساختند و آنها را مي پرستيدند . محيط زندگی محمد به فحشا و کارهای زشت و می خواری و جنگ و ستيز آلوده بود ، با اين همه آلودگی محيط ، محمد هرگز به هيچ گناه و ناپاکی آلوده نشد و دامنش از بت و بت پرستی همچنان پاک ماند . روزی ابو طالب به عباس که جوانترين عموهايش بود گفت : " هيچ وقت نشنيده ام محمد ( ص ) دروغی بگويد و هرگز نديده ام که با بچه ها در کوچه بازی کند " . از شگفتيهای جهان بشريت است که با آنهمه بی عفتی و بودن زنان و مردان آلوده در آن ديار که حتی به کارهای زشت خود افتخار مي کردند و زنان بدکار بر بالای بام خانه خود بيرق نصب مي نمودند ، محمد ( ص ) آنچنان پاک و پاکيزه زيست که هيچکس - حتی دشمنان - نتوانستند کوچکترين خرده ای بر او بگيرند . کيست که سيره و رفتار او را از کودکی تا جوانی و از جوانی تا پيری بخواند و در برابر عظمت و پاکی روحی و جسمی او سر تعظيم فرود نياورد ؟ !

يادی از پيمان جوانمردان يا ( حلف الفضول )
در گذشته بين برخی از قبيله ها پيمانی به نام " حلف الفضول " بود که پايه آن بر دفاع از حقوق افتادگان و بيچارگان بود و پايه گذاران آن کسانی بودند که اسمشان " فضل " يا از ريشه " فضل " بود . پيمانی که بعدا عده ای از قريش بستند هدفی جز اين نداشت . يکی از ويژگيهای اين پيمان ، دفاع از مکه و مردم مکه بود در برابر دشمنان خارجی . اما اگر کسی غير از مردم مکه و هم پيمانهای آنها در آن شهر زندگی مي کرد و ظلمی بر او وارد مي شد ، کسی به دادش نمي رسيد . اتفاقا روزی مردی از قبيله بنی اسد به مکه آمد تا اجناس خود را بفروشد . مردی از طايفه بن سهم کالای او را خريد ولی قيمتش را به او نپرداخت . آن مرد مظلوم از قريش کمک خواست ، کسی به دادش نرسيد . ناچار بر کوه ابو قبيس که در کنار خانه کعبه است ، بالا رفت و اشعاری درباره سرگذشت خود خواند و قريش را به ياری طلبيد . دادخواهی او عده ای از جوانان قريش را تحت تأثير قرار داد . ناچار در خانه عبد الله پسر جدعان جمع شدند تا فکری به حال آن مرد کنند . در همان خانه که حضرت محمد ( ص ) هم بود پيمان بستند که نگذارند به هيچکس ستمی شود ، قيمت کالای آن مرد را گرفتند و به او برگرداندند. بعدها پيامبر اکرم ( ص ) از اين پيمان ، به نيکی ياد مي کرد . از جمله فرمود : " در خانه عبد الله جدعان شاهد پيمانی شدم که اگر حالا هم - پس از بعثت به پيامبری - مرا به آن پيمان دعوت کنند قبول مي کنم . يعنی حالا نيز به عهد و پيمان خود وفادارم " . محمد ( ص ) در سن بيست سالگی به اين پيمان پيوست ، اما پيش از آن - همچنان که بعد از آن نيز - به اشخاص فقير و بينوا و کودکان يتيم و زنانی که شوهرانشان را در جنگها از دست داده بودند ، محبت بسيار مي کرد و هر چه مي توانست از کمک نسبت به محرومان خودداری نمي نمود . پيوستن وی نيز به اين پيمان چيزی جز علاقه به دستگيری بينوايان و رفع ستم از مظلومان نبود .

ازدواج محمد ( ص )
وقتی امانت و درستی محمد ( ص ) زبانزد همگان شد ، زن ثروتمندی از مردم مکه بنام خديجه دختر خويلد که پيش از آن دوبار ازدواج کرده بود و ثروتی زياد و عفت و تقوايی بی نظير داشت ، خواست که محمد ( ص ) را برای تجارت به شام بفرستد و از سود بازرگانی خود سهمی به محمد ( ص ) بدهد . محمد ( ص ) اين پيشنهاد را پذيرفت . خديجه " ميسره " غلام خود را همراه محمد ( ص ) فرستاد . وقتی " ميسره " و " محمد " از سفر پر سود شام برگشتند ، ميسره گزارش سفر را جزء به جزء به خديجه داد و از امانت و درستی محمد ( ص ) حکايتها گفت ، از جمله برای خديجه تعريف کرد : وقتی به " بصری " رسيديم ، امين برای استراحت زير سايه درختی نشست . در اين موقع ، چشم راهبی که در عبادتگاه خود بود به " امين " افتاد . پيش من آمد و نام او را از من پرسيد و سپس چنين گفت : " اين مرد که زير درخت نشسته ، همان پيامبری است که در ( تورات ) و ( انجيل ) درباره او مژده داده اند و من آنها را خوانده ام " . خديجه شيفته امانت و صداقت محمد ( ص ) شد . چندی بعد خواستار ازدواج با محمد گرديد . محمد ( ص ) نيز اين پيشنهاد را قبول کرد . در اين موقع خديجه چهل ساله بود و محمد ( ص ) بيست و پنج سال داشت . خديجه تمام ثروت خود را در اختيار محمد ( ص ) گذاشت و غلامانش رانيز بدو بخشيد . محمد ( ص ) بيدرنگ غلامانش را آزاد کرد و اين اولين گام پيامبر در مبارزه با بردگی بود . محمد ( ص ) مي خواست در عمل نشان دهد که مي توان ساده و دور از هوسهای زود گذر و بدون غلام و کنيز زندگی کرد . خانه خديجه پيش از ازدواج پناهگاه بينوايان و تهيدستان بود . در موقع ازدواج هم کوچکترين تغييری - از اين لحاظ - در خانه خديجه بوجود نيامد و همچنان به بينوايان بذل و بخشش مي کردند . حليمه دايه حضرت محمد ( ص ) در سالهای قحطی و بی بارانی به سراغ فرزند رضاعي اش محمد ( ص ) مي آمد . محمد ( ص ) عبای خود را زير پای او پهن مي کرد و به سخنان او گوش مي داد و موقع رفتن آنچه مي توانست به مادر رضاعی ( دايه ) خود کمک مي کرد . محمد امين بجای اينکه پس از در اختيار گرفتن ثروت خديجه به وسوسه های زودگذر دچار شود ، جز در کار خير و کمک به بينوايان قدمی بر نمي داشت و بيشتر اوقات فراغت را به خارج مکه مي رفت و مدتها در دامنه کوهها و ميان غار مي نشست و در آثار صنع خدا و شگفتيهای جهان خلقت به تفکر مي پرداخت و با خدای جهان به راز و نياز سرگرم مي شد . سالها بدين منوال گذشت ، خديجه همسر عزيز و باوفايش نيز مي دانست که هر وقت محمد ( ص ) در خانه نيست ، در " غار حرا " بسر مي برد . غار حرا در شمال مکه در بالای کوهی قرار دارد که هم اکنون نيز مشتاقان بدان جا مي روند و خاکش را توتيای چشم مي کنند . اين نقطه دور از غوغای شهر و بت پرستی و آلودگيها ، جايی است که شاهد راز و نيازهای محمد ( ص ) بوده است بخصوص در ماه رمضان که تمام ماه را محمد ( ص ) در آنجا بسر مي برد . اين تخته سنگهای سياه و اين غار ، شاهد نزول " وحی " و تابندگی انوار الهی بر قلب پاک " عزيز قريش " بوده است . اين همان کوه " جبل النور " است که هنوز هم نور افشانی مي کند .

آغاز بعثت
محمد امين ( ص ) قبل از شب 27 رجب در غار حرا به عبادت خدا و راز و نياز با آفريننده جهان مي پرداخت و در عالم خواب رؤياهايی مي ديد راستين و برابر با عالم واقع . روح بزرگش برای پذيرش وحی - کم کم - آماده مي شد . درآن شب بزرگ جبرئيل فرشته وحی مأمور شد آياتی از قرآن را بر محمد ( ص ) بخواند و او را به مقام پيامبری مفتخر سازد . سن محمد ( ص ) در اين هنگام چهل سال بود . در سکوت و تنهايی و توجه خاص به خالق يگانه جهان جبرئيل از محمد ( ص ) خواست اين آيات را بخواند : " اقرأ باسم ربک الذی خلق . خلق الانسان من علق . اقرأ وربک الاکرم . الذی علم بالقلم . علم الانسان ما لم يعلم " . يعنی : بخوان به نام پروردگارت که آفريد . او انسان را از خون بسته آفريد . بخوان به نام پروردگارت که گرامي تر و بزرگتر است . خدايی که نوشتن با قلم را به بندگان آموخت . به انسان آموخت آنچه را که نمي دانست . محمد ( ص ) - از آنجا که امی و درس ناخوانده بود - گفت : من توانايی خواندن ندارم . فرشته او را سخت فشرد و از او خواست که " لوح " را بخواند . اما همان جواب را شنيد - در دفعه سوم - محمد ( ص ) احساس کرد مي تواند " لوحی " را که در دست جبرئيل است بخواند . اين آيات سرآغاز مأموريت بسيار توانفرسا و مشکلش بود . جبرئيل مأموريت خود را انجام داد و محمد ( ص ) نيز از کوه حرا پايين آمد و به سوی خانه خديجه رفت . سرگذشت خود را برای همسر مهربانش باز گفت . خديجه دانست که مأموريت بزرگ " محمد " آغاز شده است . او را دلداری و دلگرمی داد و گفت : " بدون شک خدای مهربان بر تو بد روا نمي دارد زيرا تو نسبت به خانواده و بستگانت مهربان هستی و به بينوايان کمک مي کنی و ستمديدگان را ياری مي نمايی " . سپس محمد ( ص ) گفت : " مرابپوشان " خديجه او را پوشاند . محمد ( ص ) اندکی به خواب رفت . خديجه نزد " ورقة بن نوفل " عمو زاده اش که از دانايان عرب بود رفت ، و سرگذشت محمد ( ص ) را به او گفت . ورقه در جواب دختر عموی خود چنين گفت : آنچه برای محمد ( ص ) پيش آمده است آغاز پيغمبری است و " ناموس بزرگ " رسالت بر او فرود مي آيد . خديجه با دلگرمی به خانه برگشت .

نخستين مسلمانان
پيامبر ( ص ) دعوت به اسلام را از خانه اش آغاز کرد . ابتدا همسرش خديجه و پسر عمويش علی به او ايمان آوردند . سپس کسان ديگر نيز به محمد ( ص ) و دين اسلام گرويدند . دعوتهای نخست بسيار مخفيانه بود . محمد ( ص ) و چند نفر از ياران خود ، دور از چشم مردم ، در گوشه و کنار نماز مي خواندند . روزی سعد بن ابی وقاص با تنی چند از مسلمانان در دره ای خارج از مکه نماز مي خواند . عده ای از بت پرستان آنها را ديدند که در برابر خالق بزرگ خود خضوع مي کنند . آنان را مسخره کردند و قصد آزار آنها را داشتند . اما مسلمانان در صدد دفاع بر آمدند .

دعوت از خويشان و نزديکان
پس از سه سال که مسلمانان در کنار پيامبر بزرگوار خود به عبادت و دعوت مي پرداختند و کار خود را از ديگران پنهان مي داشتند ، فرمان الهی فرود آمد : " فاصدع بما تؤمر... آنچه را که بدان مأموری آشکار کن و از مشرکان روی بگردان " . بدين جهت ، پيامبر ( ص ) مأمور شد که دعوت خويش را آشکار نمايد ، برای اين مقصود قرار شد از خويشان و نزديکان خود آغاز نمايد و اين نيز دستور الهی بود : " وأنذر عشيرتک الاقربين . نزديکانت را بيم ده " . وقتی اين دستور آمد ، پيامبر ( ص ) به علی که سنش از 15سال تجاوز نمي کرد دستور داد تا غذايی فراهم کند و خاندان عبد المطلب را دعوت نمايد تا دعوت خود را رسول مکرم ( ص ) به آنها ابلاغ فرمايد . در اين مجلس حمزه و ابو طالب و ابو لهب و افرادی نزديک يا کمی بيشتر از 40نفر حاضر شدند . اما ابو لهب که دلش از کينه و حسد پر بود با سخنان ياوه و مسخره آميز خود ، جلسه را بر هم زد . پيامبر ( ص ) مصلحت ديد که اين دعوت فردا تکرار شود . وقتی حاضران غذا خوردند و سير شدند ، پيامبر اکرم ( ص ) سخنان خود را با نام خدا و ستايش او و اقرار به يگانگي اش چنين آغاز کرد: " ... براستی هيچ راهنمای جمعيتی به کسان خود دروغ نمي گويد . به خدايی که جز او خدايی نيست ، من فرستاده او به سوی شما و همه جهانيان هستم . ای خويشان من ، شما چنانکه به خواب مي رويد مي ميريد و چنانکه بيدار مي گرديد در قيامت زنده مي شويد ، شما نتيجه کردار و اعمال خود را مي بينيد . برای نيکوکاران بهشت ابدی خدا و برای بدکاران دوزخ ابدی خدا آماده است . هيچکس بهتر از آنچه من برای شما آورده ام ، برای شما نياورده . من خير دنيا و آخرت را برای شما آورده ام . من از جانب خدا مأمورم شما را به جانب او بخوانم . هر يک از شما پشتيبان من باشد برادر و وصی و جانشين من نيز خواهد بود " . وقتی سخنان پيامبر ( ص ) پايان گرفت ، سکوت کامل بر جلسه حکمفرما شد . همه درفکر فرو رفته بودند . عاقبت حضرت علی ( ع ) که نوجوانی 15ساله بود برخاست و گفت : ای پيامبر خدا من آماده پشتيبانی از شما هستم . رسول خدا ( ص ) دستور داد بنشيند . باز هم کلمات خود را تا سه بار تکرار کرد و هر بار علی بلند مي شد . سپس پيامبر ( ص ) رو به خويشان خود کرد و گفت : اين جوان ( علی ) برادر و وصی و جانشين من است ميان شما . به سخنان او گوش دهيد و از او پيروی کنيد . وقتی جلسه تمام شد ، ابو لهب و برخی ديگر به ابو طالب پدر علی ( ع ) مي گفتند : ديدی ، محمد دستور داد که از پسرت پيروی کنی ! ديدی او را بزرگ تو قرار داد ! اين حقيقت از همان سرآغاز دعوت پيغمبر ( ص ) آشکار شد که اين منصب الهی : نبوت و امامت ( وصايت و ولايت ) از هم جدا نيستند و نيز روشن شد که قدرت روحی و ايمان و معرفت علی ( ع ) به مقام نبوت به قدری زياد بوده است که در جلسه ای که همه پيران قوم حاضر بودند ، بدون ترديد ، پشتيبانی خود را - با همه مشکلات - از پيامبر مکرم ( ص ) اعلام مي کند .

دعوت عمومي
سه سال از بعثت گذشته بود که پيامبر ( ص ) بعد از دعوت خويشاوندان ، پيامبری خود را برای عموم مردم آشکار کرد . روزی بر کوه " صفا " بالا رفت و با صدای بلند گفت : يا صباحاه ! ( اين کلمه مانند زنگ خطر و اعلام آمادگی است ) . عده ای از قبايل به سوی پيامبر ( ص ) شتافتند . سپس پيامبر رو به مردم کرده گفت : " ای مردم اگر من به شما بگويم که پشت اين کوه دشمنان شما کمين کرده اند و قصد مال و جان شما را دارند ، حرف مرا قبول مي کنيد ؟ همگی گفتند : ما تاکنون از تو دروغی نشنيده ايم . سپس فرمود : ای مردم خود را از آتش دوزخ نجات دهيد . من شما را از عذاب دردناک الهی مي ترسانم . مانند ديده بانی که دشمن را از نقطه دوری مي بيند و قوم خود را از خطر آگاه مي کند ، منهم شما را از خطر عذاب قيامت آگاه مي سازم " . مردم از مأموريت بزرگ پيامبر ( ص ) آگاه تر شدند. اما ابو لهب نيز در اين جا موضوع مهم رسالت را با سبکسری پاسخ گفت .

نخستين مسلمين
به محض ابلاغ عمومی رسالت ، وضع بسياری از مردم با محمد ( ص ) تغيير کرد . همان کسانی که به ظاهر او را دوست مي داشتند ، بنای اذيت و آزارش را گذاشتند. آنها که در قبول دعوت او پيشرو بودند ، از کسانی بودند که او را بيشتر از هر کسی مي شناختند و به راستی کردار و گفتارش ايمان داشتند . غير از خديجه و علی و زيد پسر حارثه - که غلام آزاد شده حضرت محمد ( ص ) بود - ، جعفر فرزند ابو طالب و ابوذر غفاری و عمرو بن عبسه و خالد بن سعيد و ابوبکر و ... از پيشگامان در ايمان بودند ، و اينها هم در آگاه کردن جوانان مکه و تبليغ آنها به اسلام از کوشش دريغ نمي کردند . نخستين مسلمانان : بلال - ياسر و زنش سميه - خباب - أرقم - طلحه - زبير - عثمان - سعد و ... ، روی هم رفته در سه سال اول ، عده پيروان محمد ( ص ) به بيست نفر رسيدند

آزار مخالفان
کم کم صفها از هم جدا شد . کسانی که مسلمان شده بودند سعی مي کردند بت پرستان را به خدای يگانه دعوت کنند . بت پرستان نيز که منافع و رياست خود را بر عده ای نادانتر از خود در خطر مي ديدند مي کوشيدند مسلمانان را آزار دهند و آنها را از کيش تازه برگردانند . مسلمانان و بيش از همه ، شخص پيامبر عاليقدر از بت پرستان آزار مي ديدند . يکبار هنگامی که پيامبر ( ص ) در کعبه مشغول نماز خواندن بود و سرش را پايين انداخته بود ، ابو جهل - از دشمنان سرسخت اسلام - شکمبه شتری که قربانی کرده بودند روی گردن مبارک پيغمبر ( ص ) ريخت . چون پيامبر ، صبح زود ، برای نماز از منزل خارج مي شد ، مردم شاخه های خار را در راهش مي انداختند تا خارها در تاريکی در پاهای مقدسش فرو رود . گاهی مشرکان خاک و سنگ به طرف پيامبر پرتاب مي کردند . يک روز عده ای از اعيان قريش بر او حمله کردند و در اين ميان مردی به نام " عقبه بن ابی معيط " پارچه ای را به دور گردن پيغمبر ( ص ) انداخت و به سختی آن را کشيد به طوری که زندگی پيامبر ( ص ) در خطر افتاده بود . بارها اين آزارها تکرار شد . هر چه اسلام بيشتر در بين مردم گسترش مي يافت بت پرستان نيز بر آزارها و توطئه چيني های خود مي افزودند . فرزندان مسلمان مورد آزار پدران ، و برادران مسلمان از برادران مشرک خود آزار مي ديدند . جوانان حقيقت طلب که به اعتقادات خرافی و باطل پدران خود پشت پا زده بودند و به اسلام گرويده بودند به زندانها درافتادند و حتی پدران و مادران به آنها غذا نمي دادند . اما آن مسلمانان با ايمان با چشمان گود افتاده و اشک آلود و لبهای خشکيده از گرسنگی و تشنگی ، خدا را همچنان پرستش مي کردند . مشرکان زره آهنين در بر غلامان مي کردند و آنها را در ميان آفتاب داغ و روی ريگهای تفتيده مي انداختند تا اينکه پوست بدنشان بسوزد . برخی را با آهن داغ شده مي سوزاندند و به پای بعضی طناب مي بستند و آنها را روی ريگهای سوزان مي کشيدند . بلال غلامی بود حبشی ، اربابش او را وسط روز ، در آفتاب بسيار گرم ، روی زمين مي انداخت و سنگهای بزرگی را روی سينه اش مي گذاشت ولی بلال همه اين آزارها راتحمل مي کرد و پی در پی ( احد احد ) مي گفت و خدای يگانه را ياد مي کرد . ياسر پدر عمار را با طناب به دو شتر قوی بستند و آن دو شتر را در جهت مخالف يکديگر راندند تا ياسر دو تکه شد . سميه مادر عمار را هم به وضع بسيار دردناکی شهيد کردند . اما مسلمانان پاک اعتقاد - با اين همه شکنجه ها - عاشقانه ، تا پای مرگ پيش رفتند و از ايمان به خدای يگانه دست نکشيدند

روش بت پرستان با محمد ( ص )
وقتی مشرکان از راه آزارها نتوانستند به مقصود خود برسند از راه تهديد و تطميع در آمدند ، زيرا روز به روز محمد ( ص ) در دل تمام قبايل و مردم آن ديار برای خود جايی باز مي نمود و پيروان بيشتری مي يافت . مشرکان در آغاز تصميم گرفتند دسته جمعی با " ابو طالب " عم و يگانه حامی پيغمبر ( ص ) ملاقات کنند . پس از ديدار به ابوطالب چنين گفتند : " ابو طالب ، تو از نظر شرافت و سن بر ما برتری داری . برادر زاده تو محمد به خدايان ما ناسزا مي گويد و آيين ما و پدران ما را به بدی ياد مي کند و عقيده ما را پست و بی ارزش مي شمارد . به او بگو دست از کارهای خود بردارد و نسبت به بتهای ما سخنی که توهين آميز باشد نگويد . يا او را اختيار ما بگذار و حمايت خود را از او بردار " . مشرکان قريش وقتی احساس کردند که اسلام کم کم در بين مردم و قبايل نفوذ مي کند و آيات قرآن بر دلهای مردم مي نشيند و آنها را تحت تأثير قرار مي دهد بيش از پيش احساس خطر کردند و برای جلوگيری از اين خطر بار ديگر و بار ديگر با ابو طالب بزرگ قريش و سرور بنی هاشم ملاقات کردند و هر بار ابو طالب با نرمی و مدارا با آنها سخن گفت و قول داد که به برادر زاده اش پيغام آنها را خواهد رساند . اما پيامبر عظيم الشأن اسلام در پاسخ به عمش چنين فرمود : " عمو جان ، به خدا قسم هر گاه آفتاب را در دست راست من و ماه را در دست چپ من قرار دهند که دست از دين خدا و تبليغ آن بردارم حاضر نمي شوم . من در اين راه يا بايد به هدف خود که گسترش اسلام است برسم يا جانم را در اين راه فدا کنم " . ابو طالب به برادرزاده اش گفت : " به خدا قسم دست از حمايت تو بر نمي دارم . مأموريت خود را به پايان برسان " . سرانجام فرعونيان مکه به خيال باطل خود ، از در تطميع در آمدند ، و پيغام دادند که ما حاضريم هر چه محمد ( ص ) بخواهد از ثروت و سلطنت و زنهای زيباروی در اختيارش قرار دهيم ، بشرط اينکه از دين تازه و بد گفتن به بتهای ما دست بردارد. اما پيامبر ( ص ) به سخنان آنها که از افکاری شايسته خودشان سرچشمه مي گرفت اعتنايی نکرد و از آنها خواست که به " الله " ايمان بياورند تا بر عرب و عجم سروری کنند. آنها با انديشه های محدود خود نمي توانستند قبول کنند که به جای 360بت ، فقط يک خدا را بپرستند . از اين به بعد - همانطور که گفتيم - ابو جهل و ديگران بنای آزار و اذيت پيامبر مکرم ( ص ) و ديگر مسلمانان را گذاشته و آنچه در توان داشتند در راه آزار و مسخره کردن پيامبر و مؤمنان به اسلام ، بکار بردند .

استقامت پيامبر ( ص )
با اين همه آزاری که پيامبر (ص ) از مردم مي ديد مانند کوه در برابر آنه ايستاده بود و همه جا و همه وقت و در هر مکانی که چند تن را دور يکديگر نشسته مي ديد، درباره خدا و احکام اسلام و قرآن سخن مي گفت و با آيات الهی دلها را نرم و به سوی اسلام متمايل مي ساخت . مي گفت "الله " خداوند يگانه و مالک اين جهان و آن جهان است . تنها بايد او را عبادت کرد و از او پروا داشت . همه قدرتها از خداست . ما و شما و همه ، دوباره زنده می شويم و در برابر کارهای نيک خود پاداش خواهيم داشت و در برابر کارهای زشت خود کيفر خواهيم ديد. ای مردم از گناه ، دروغ ، تهمت و دشنام بپرهيزيد. قريش آن چنان تحت تأثير آيات قرآنی قرار گرفته بودند که ناچار، برای قضاوت از "وليد" که داور آنها در مشکلات زندگی و ياور آنها در دشواريها بود، کمک خواستند. وليد پس از استماع آيات قرآنی به آنها چنين گفت : "من از محمد امروز سخنی شنيدم که از جنس کلام انس و جن نيست . شيرينی خاصی دارد و زيبايی مخصوصي ، شاخسار آن پر ميوه و ريشه های آن پر برکت است . سخنی است برجسته و هيچ سخنی از آن برجسته تر نيست ". مشرکان وقتی به حلاوت و جذابيت کلام خدا پی بردند و در برابر آن عاجز شدند، چاره کار خود را در اين ديدند که به آن کلام آسمانی تهمت "سحر و جادو" بزنند، و برای اينکه به پيامبری محمد (ص ) ايمان نياورند بنای بهانه گيری گذاشتند. مثلا از پيامبر مي خواستند تا خدا و فرشتگان را حاضر کند! از وی مي خواستند کاخی از طلا داشته باشد يا بوستانی پر آب و درخت ! و نظاير اين حرفها. محمد (ص ) در پاسخ آنها چنين فرمود: من رسولی بيش نيستم و بدون اذن خدا نمي توانم معجزه ای بياورم

. مهاجرت به حبشه
در سال پنجم از بعثت يک دسته از اصحاب پيغمبر که عده آنها به 80نفر مي رسيد و تحت آزار و اذيت مشرکان بودند، بر حسب موافقت پيامبر (ص ) به حبشه رفتند. حبشه ، جای امن و آرامی بود و نجاشی حکمروای آنجا مردی بود مهربان و مسيحي . مسلمانان مي خواستند در آنجا ضمن کسب و کار، خدای را عبادت کنند. اما در آنجا نيز مسلمانها از آزار مردم مکه در امان نبودند. مکي ها از نجاشی خواستند مسلمانان را به مکه برگرداند و برای اينکه پادشاه حبشه را به سوی خود جلب کنند هديه هايی هم برای وی فرستادند. اما پادشاه حبشه گفت : اينها از تمام سرزمينها، سرزمين مرا برگزيده اند. من بايد تحقيق کنم ، تا بدانم چه مي گويند و شکايت آنها و علت آن چيست ؟ سپس دستور داد مسلمانان را در دربار حاضر کردند. از آنها خواست علت مهاجرت و پيامبر خود و دين تازه خود را معرفی کنند. جعفر بن ابيطالب به نمايندگی مهاجرين برخاست و چنين گفت : "ما مردمی نادان بوديم . بت مي پرستيديم . از گوشت مردار تغذيه مي کرديم . کارهای زشت مرتکب مي شديم . حق همسايگان را رعايت نمي کرديم . زورمندان ، ناتوانان را پايمال مي کردند. تا آن گاه که خداوند از بين ما پيامبری برانگيخت و او را به راستگويی و امانت مي شناسيم . وی ما را به پرستش خدای يگانه دعوت کرد. از ما خواست که از پرستش بتهای سنگی و چوبی دست برداريم . و راستگو، امانتدار، خويشاوند دوست ، خوشرفتار و پرهيزگار باشيم . کار زشت نکنيم . مال يتيمان را نخوريم . زنا را ترک گوئيم . نماز بخوانيم . روزه بگيريم ، زکوة بدهيم ، ما هم به اين پيامبر ايمان آورديم و پيرو او شديم . قوم ما هم به خاطر اينکه ما چنين دينی را پذيرفتيم به ما بسيار ستم کردند تا از اين دين دست برداريم و بت پرست شويم و کارهای زشت را دوباره شروع کنيم . وقتی کار بر ما سخت شد و آزار آنها از حد گذشت ، به کشور تو پناه آورديم و از پادشاهان تو را برگزيديم . اميدواريم در پناه تو بر ما ستم نشود". نجاشی گفت : از آياتی که پيامبر (ص ) بر شما خوانده است برای ما هم اندکی بخوانيد. جعفر آيات اول سوره مريم را خواند. نجاشی و اطرافيانش سخت تحت تأثير قرار گرفتند و گريه کردند. نجاشی که مسيحی بود گفت : به خدا قسم اين سخنان از همان جايی آمده است که سخنان حضرت عيسی سرچشمه گرفته . سپس نجاشی به مشرکان مکه گفت : من هرگز اينها را به شما تسليم نخواهم کرد. کفار قريش از اين شکست بی اندازه خشمگين شدند و به مکه باز گشتند.

محاصره اقتصادي
مشرکان قريش برای اينکه پيامبر (ص ) و مسلمانان را در تنگنا قرار دهند عهد نامه ای نوشتند و امضا کردند که بر طبق آن بايد قريش ارتباط خود را با محمد (ص ) و طرفدارانش قطع کنند. با آنها زناشويی و معامله نکنند. درهمه پيش آمدها با دشمنان اسلام هم دست شوند. اين عهدنامه را در داخل کعبه آويختند و سوگند خوردند متن آنرا رعايت کنند. ابو طالب حامی پيامبر (ص ) از فرزندان هاشم و مطلب خواست تا در دره ای که به نام "شعب ابی طالب " است ساکن شوند و از بت پرستان دور شوند. مسلمانان در آنجا در زير سايبانها زندگی تازه را آغاز کردند و برای جلوگيری از حمله ناگهانی آنها برجهای مراقبتی ساختند. اين محاصره سخت سه سال طول کشيد. تنها در ماههای حرام (رجب - محرم - ذيقعده - ذيحجه ) پيامبر (ص ) و مسلمانان از "شعب " برای تبليغ دين و خريد اندکی آذوقه خارج مي شدند ولی کفار - بخصوص ابو لهب - اجناس را مي خريدند و يا دستور مي دادند که آنها را گران کنند تا مسلمانان نتوانند چيزی خريداری نمايند. گرسنگی و سختی به حد نهايت رسيد. اما مسلمانان استقامت خود را از دست ندادند. روزی از طريق وحی پيامبر (ص ) خبردار شد که عهد نامه را موريانه ها خورده اند و جز کلمه "بسمک اللهم " چيزی باقی نمانده . اين مطلب را ابو طالب در جمع مشرکان گفت . وقتی رفتند و تحقيق کردند به صدق گفتار پيامبر پی بردند و دست از محاصره کشيدند. مسلمانان نيز نفسی براحت کشيدند... اما... اما پس از چند ماهی خديجه همسر با وفا و ابو طالب حامی پيغمبر (ص ) دار دنيا را وداع کردند و اين امر بر پيامبر گران آمد. بار ديگر اذيت و آزار مشرکان آغاز شد.

انتشار اسلام در يثرب ( مدينه )
در هنگام حج عده ای در حدود شش تن از مردم يثرب با پيامبر (ص ) ملاقات کردند و از آيين پاک اسلام آگاه گرديدند. مردم مدينه به خاطر جنگ و جدالهای دو قبيله (اوس ) و (خزرج ) و فشارهايی که از طرف يهوديان بر آنها وارد مي شد، گويی منتظر اين آيين مقدس بودند که پيام نجات بخش خود را بگوش آنها برساند. اين شش تن مسلمان به مدينه رفتند و از پيغمبر و اسلام سخنها گفتند و مردم را آماده پذيرش اسلام نمودند. سال ديگر در هنگام حج دوازده نفر با پيامبر (ص ) و آيين مقدس اسلام آشنا شدند. پيامبر (ص ) يکی از ياران خود را برای تعليم قرآن و احکام اسلام همراه آنها فرستاد. در سال ديگر نيز در محلی به نام "عقبه " دوازده نفر با پيامبر بيعت کردند و عهد نمودند که از محمد (ص ) مانند خويشان نزديک خود حمايت کنند. به دنبال اين بيعت ، در همان محل ، 73نفر مرد و زن با محمد (ص ) پيمان وفاداری بستند و قول دادند از پيامبر (ص ) در برابر دشمنان اسلام تا پای جان حمايت کنند. زمينه برای هجرت به يثرب که بعدها "مدينه " ناميده شد، فراهم گرديد. پيامبر (ص ) نيز اجازه فرمود که کم کم اصحابش به مدينه مهاجرت نمايند.

معراج
پيش از هجرت به مدينه که در ماه ربيع الاول سال سيزدهم بعثت اتفاق افتاد، دو واقعه در زندگی پيامبر مکرم (ص ) پيش آمد که به ذکر مختصری از آن مي پردازيم : در سال دهم بعثت "معراج " پيغمبر اکرم (ص ) اتفاق افتاد و آن سفری بود که به امر خداوند متعال و بهمراه امين وحی (جبرئيل ) و بر مرکب فضا پيمايی به نام "براق " انجام شد. پيامبر (ص ) اين سفر با شکوه را از خانه ام هانی خواهر امير المومنين علی (ع ) آغاز کرد و با همان مرکب به سوی بيت المقدس يا مسجد اقصی روانه شد، و از بيت اللحم که زادگاه حضرت مسيح است و منازل انبيا (ع ) ديدن فرمود. سپس سفر آسمانی خود را آغاز نمود و از مخلوقات آسمانی و بهشت و دوزخ بازديد به عمل آورد، و در نتيجه از رموز و اسرار هستی و وسعت عالم خلقت و آثار قدرت بی پايان حق تعالی آگاه شد و به "سدرة المنتهي " رفت و آنرا سراپا پوشيده از شکوه و جلال و عظمت ديد. سپس از همان راهی که آمده بود به زادگاه خود "مکه " بازگشت و از مرکب فضا پيمای خود پيش از طلوع فجر در خانه "ام هاني " پائين آمد. به عقيده شيعه اين سفر جسمانی بوده است نه روحانی چنانکه بعضی گفته اند. در قرآن کريم در سوره "اسرا" از اين سفر با شکوه بدين صورت ياد شده است : "منزه است خدايی که شبانگاه بنده خويش را از مسجد الحرام تا مسجد اقصی که اطراف آن را برکت داده است سير داد، تا آيتهای خويش را به او نشان دهد و خدا شنوا و بيناست ". در همين سال و در شب معراج خداوند دستور داده است که امت پيامبر خاتم (ص ) هر شبانه روز پنج وعده نماز بخوانند و عبادت پروردگار جهان نمايند، که نماز معراج روحانی مومن است .

سفر به طائف
حادثه ديگر سفر حضرت محمد (ص ) است به طائف . در سال يازدهم بعثت بر اثر خفقان محيط مکه و آزار بت پرستان و کينه توزی مکيان ، پيامبر (ص ) خواست به محيط ديگری برود. يکه و تنها راه طائف را در پيش گرفت تا با سران قبايل ثقيف تماس بگيرد، و آيين اسلام را به آنها بشناساند. اما آن مردم سخت دل به سخنان رسول مکرم (ص ) گوش ندادند و حتی بنای اذيت و آزار حضرت محمد (ص ) را گذاشتند. رسول اکرم (ص ) چند روز در "نخله " بين راه طائف و مکه ماند و چون از کينه توزی و دشمنی بت پرستان بيمناک بود، مي خواست کسی را بجويد - که بنا به رسم آن زمان - او را در بازگشت به مکه امان دهد. از اين رو شخصی را به مکه فرستاد و از "مطعم بن عدي " امان خواست . مطعم حفظ جان رسول مکرم (ص ) را به عهده گرفت و در حق پيامبر خدا (ص ) نيکی کرد. بعدها حضرت محمد (ص ) بارها از نيکی و محبت او در حق خود ياد مي فرمود.

هجرت به مدينه
مسلمانان با اجازه پيامبر مکرم (ص ) به مدينه رفتند و در مکه جز پيامبر و علی (ع ) و چند تن که يا بيمار بودند و يا در زندان مشرکان بودند کسی باقی نماند. وقتی بت پرستان از هجرت پيامبر (ص ) با خبر شدند، در پی نشست ها و مشورت ها قرار گذاشتند چهل نفر از قبايل را تعيين کنند، تا شب هجرت به خانه پيامبر بريزند و آن حضرت را به قتل رسانند، تا خون وی در بين تمام قبايل پخش گردد و بنی هاشم نتوانند انتقام بگيرند، و درنتيجه خون آن حضرت پايمال شود. اما فرشته وحی رسول مکرم (ص ) را از نقشه شوم آنها با خبر کرد. آن شب که آدمکشان قريش مي خواستند اين خيال شوم و نقشه پليد را عملی کنند، علی بن ابيطالب (ع ) بجای پيغمبر خوابيد، و آن حضرت مخفيانه از خانه بيرون رفت . ابتدا به غار ثور (در جنوب مکه ) پناه برد و از آنجا به همراه ابوبکر به سوی "يثرب " يا "مدينة النبي " که بعدها به "مدينه " شهرت يافت ، هجرت فرمود.

ورود به مدينه
رسول اکرم (ص ) و همراهان روز دوشنبه 12ماه ربيع الاول به "قبا" در دو فرسخی مدينه رسيدند. پيامبر (ص ) تا آخر هفته در آنجا توقف فرمود تا علی (ع ) و همراهان برسند. مسجد قبا در اين محل ، يادگار آن روز بزرگ است . علی (ع ) پس از هجرت محمد (ص )، مامور بود امانتهای مردم را به آنها برگرداند و زنان هاشمی از آن جمله : فاطمه دختر پيامبر (ص ) و مادر خود فاطمه دختر اسد و مسلمانانی که تا آن روز موفق به هجرت نشده بودند همراه ببرد. علی (ع ) با همراهان به راه افتاد. راهی پر خطر و سخت . علی (ع ) با پاهای خون آلود و ورم کرده ، پس از سه روز به پيامبر اکرم (ص ) پيوست و مورد لطف خاص نبی اکرم (ص ) قرار گرفت . مردم مدينه با غريو و هلهله شادی - پس از سه سال انتظار - از پيامبر خود استقبال کردند.

اهميت هجرت
ورود پيامبر و مسلمانان به مدينه ، فصل تازه ای در زندگی پيغمبر اکرم (ص ) و اسلام گشود. مانند کسی که از يک محيط آلوده و خفقان آور به هوای آزاد و سالم پناه برد. بی جهت نيست که هجرت در راه خدا و برای گسترش دين خدا برابر با جهاد است و اين همه عظمت دارد. هجرت ، يعنی دست از همه علاقه های قبلی کشيدن و پا بر روی عادات و آداب کهنه نهادن و به سوی زندگی نوين رفتن . رفتن شخص از جهل به سوی نور و دانايي ، هجرت است . رفتن از ناپاکی به سوی پاکی هجرت است . هجرت پيامبر (ص ) و مسلمانان ازمکه (محيط اختناق و آلودگی و کينه ) به سوی مدينه (شهر صفا و نصرت و برادري ) و به سوی پي ريزی زندگی اجتماعی اسلامي ، نخستين گام بلند در پيروزی و گسترش اسلام و جهانی شدن آن بود. نظر به اهميت هجرت بود که بعدها در زمان خليفه دوم به پيشنهاد علی (ع )، اين سال مبدا تاريخ اسلام يعنی (هجري ) شد.

نخستين گام
وقتی پيامبر اکرم (ص ) آن همه استقبال و شادی و شادمانی را از مردم مدينه ديد، اولين کاری که کرد اين بود که ، طرح ساختن مسجدی را برای مسلمانان پی افکند. مسجد تنها محلی برای خواندن نماز نبود. در مسجد تمام کارهای قضائی و اجتماعی مربوط به مسلمانان انجام مي شد. مسجد مرکز تعليم و تربيت و اجتماعات اسلامی از هر قبيل بود. شعرا اشعار خود را در مسجد مي خواندند. مسلمانان در کنار هم و پيامبر اکرم (ص ) در کنار آنها با عشق و علاقه به ساختن مسجد پرداختند. پيامبر اکرم (ص ) خود سنگ بر دوش مي کشيد و مانند کارگر ساده ای کار مي کرد. اين مسجد همان است که اکنون با عظمت برجاست و بعد از مسجد الحرام ، دومين مسجد جهان است . پيامبر بين دو قبيله "اوس " و "خزرج " که سالها جنگ بود، صلح و آشتی برقرار کرد. بين "مهاجران " و مردم مدينه که مهاجران را در خانه های خود پذيرفته بودند يعنی "انصار"، پيمان برادری برقرار کرد. پيامبر (ص )، توحيد اسلامی و پيوند اعتقادی و برادری را جايگزين روابط قبيلگی کرد. با منشوری که صادر فرمود، در حقيقت "قانون اساسي " جامعه اسلامی را در مدينه تدوين کرد و مردم مسلمان را در حقوق و حدود برابر اعلام فرمود. طوايف يهود را که در داخل و خارج مدينه بسر مي بردند امان داد. بطور خلاصه ، پيامبر (ص ) از مردمی کينه توز، بی خبر از قانون و نظام اجتماعی و گمراه ، جامعه ای متحد، برادر، بلند نظر و فداکار بوجود آورد. بتدريج از سال دوم برابر حملات دشمنان اسلام ، اقدامات رزمی و دفاعی صورت گرفت .

جنگها يا غزوه های پيغمبر ( ص )
دشمن کينه توز ديرين اسلام يعنی کفار مکه ، در صدد بودند، به هر صورتی امکان دارد - جامعه نو پای اسلامی را با شکست مواجه کنند - بدين جهت به جنگهايی دست زدند. پيامبر اکرم (ص ) نيز برای دفاع دستور آمادگی مسلمانان را صادر فرمود. بنابراين در مدينه از آغاز گسترش اسلام جنگهايی اتفاق افتاده است که به اختصار از آنها ياد مي کنيم . اين نکته را هم بايد بياد داشت که : جنگهايی که رسول اکرم (ص ) شخصا در آن شرکت فرموده است ، "غزوه " و بقيه جنگهايی را که در زمان پيامبر (ص ) واقع شده ، "سريه " مي نامند.

غزوه بدر
در سال دوم هجرت جنگ بدر پيش آمد. در اين جنگ نابرابر تعداد لشکر دشمن 950نفر بود، با آمادگی رزمي ، اما عده مسلمانان فقط 313نفر بود. مسلمانان با نيروی ايمان و با فداکاری کامل جنگيدند و در مدتی کوتاه دشمنان خود را شکست دادند. کفار با 70کشته و 70اسير و بر جای گذاشتن غنائم جنگی بسيار فرار کردند. و دشمن سرسخت اسلام ابو جهل نيز در جنگ کشته شد. اين پيروزی سر فصل پيروزيهای ديگر شد.

تغيير قبله
در همين سال از سوی خداوند متعال ، دستور آمد مسلمانان از سوی "بيت المقدس " بسوی "کعبه " نماز بگزارند. علت اين امر آن بود که ، يهوديان نداشتن قبله ديگری را برای اسلام دين کامل ، نقص شمردند و به جهانی بودن اسلام باور نداشتند. مسجد ذو قبلتين (دارای دو قبله ) يادگار آن واقعه مهم است .

جنگ احد
يک سال بعد از جنگ بدر، دشمنان اسلام با تجهيزاتی سه برابر جنگ بدر، به قصد انتقام به سوی مدينه حرکت کردند. پيامبر (ص ) با ياران مشورت کرد و در نتيجه قرار شد در کناره کوه احد، صف آرائی کنند. در آغاز جنگ ، مسلمانان - با عده کم ، ولی با نيروی ايمان زياد - پيروز شدند، ولی بخاطر آن که محافظان دره ای که در پشت بود، سنگر را به طمع غنيمتهای جنگی ترک کردند، شکستی بر لشکريان اسلام وارد شد و عده ای از جمله حمزه عموی دلاور پيامبر (ص ) کشته شدند، ولی بر اثر فداکاريهای علی (ع ) که زخم بسيار برداشته بود و ديگر دلاوران و شيوه تازه ای که پيامبر (ص ) در جنگ احد به کار بست ، ديگربار مسلمانان گرد آمدند و به تعقيب دشمن زبون شده پرداختند و سرانجام اين جنگ به پيروزی انجاميد.

غزوه خندق يا ( احزاب )
جمعی از يهوديان از جمله قبيله "بنی نضير" در مدينه بسر مي بردند. پيامبر (ص ) در ابتدای کار، با آنان پيمان دوستی و همکاری بست ولی اينان هميشه با نفاق و دورويي ، درصدد بودند که ضربت خود را بر اسلام وارد کنند. پيامبر مکرم (ص ) با همه رافت و رحمت ، در برابر نفاق و توطئه ، گذشت نمي فرمود و منافق را تنبيه مي کرد. طايفه بنی نضير وقتی در مدينه نقشه های خود را نقش بر آب ديدند، با مشرکان مکه و چند طايفه ديگر همدست شدند و در سال پنجم هجرت ، سپاه عظيمی که شامل ده هزار نفر مرد شمشير زن بود به فرماندهی ابوسفيان به قصد ريشه کن کردن اسلام به مدينه حمله کردند. زمان آزمايش و فداکاری بود. مسلمانان با مشورت سلمان فارسی و پذيرش پيامبر مکرم (ص )، خندقی در اطراف مدينه کندند. دشمن به مدينه آمد. يکباره با خندقی وسيع روبرو شد. يهوديان "بنی قريظه " مانند ديگر يهوديان بنای خيانت و نفاق گذاشتند. لحظه های سخت و بحرانی در پيش بود. پيامبر مکرم (ص ) با طرحهای جالب جنگی صفوف دشمن را آشفته ساخت . عمرو بن عبدود، سردار کم نظير مکه در جنگ تن به تن با علی (ع ) کشته شد، با ضربتی که از عبادت جن و انس بيشتر ارزش داشت ضربتی کاری و موثر، دشمن به وحشت افتاد. بدبينی بين مهاجمان و يهوديان - کمی آذوقه - تندبادهای شديد شبانه - خستگی زياد - همه و همه باعث شد که ، پيروزی نصيب لشکر اسلام گردد و لشکريان کفر به سوی مکه فرار کنند.

سال ششم هجرت - صلح حديبيه
پيامبر اکرم (ص ) در پی رؤيای شيرينی ديد که ، مسلمانان در مسجد الحرام مشغول انجام فريضه حج هستند. به مسلمانان ابلاغ فرمود برای سفر عمره در ماه ذيقعده آماده شوند. همه آماده سفر شدند. قافله حرکت کرد. چون اين سفر در ماه حرام انجام شد و مسلمانان جز شمشيری که هر مسافر همراه خود مي برد چيزی با خود نداشتند و از سوی ديگر با مقاومت قريش روبرو شدند و بيم خونريزی بسيار بود، پيامبر (ص ) با مکيان پيمانی برقرار کرد که به "پيمان حديبيه " شهرت يافت . مطابق اين صلح نامه پيامبر (ص ) و مسلمانان از انجام عمره صرف نظر کردند. قرار شد سال ديگر عمل عمره را انجام دهند. اين پيمان ، روح مسالمت جوئی مسلمانان را بر همگان ثابت کرد. زيرا قرار شد تا ده سال حالت جنگ بين دو طرف از بين برود و رفت و آمد در قلمرو دو طرف آزاد باشد. اين صلح در حقيقت پيروزی اسلام بود، زيرا پيامبر (ص ) از ناحيه دشمن داخلی خطرناکی آسوده خاطر شد و مجال يافت تا فرمانروايان کشورهای ديگر را به اسلام دعوت فرمايد.

نامه های رسول مکرم ( ص ) به پادشاهان
مي دانيم که به موجب آيات قرآن ، دين اسلام ، دين جهانی و پيامبر خاتم (ص )، آخرين سفير الهی به جانب مردم است . بنابراين ماموريت ، حضرت محمد (ص ) به سران معروف جهان ، مانند: خسرو پرويز (پادشاه ايران )، هرقل (امپراطور روم )، مقوقس (فرمانروی مصر) و... نامه نوشت و آنها را به دين اسلام دعوت کرد. نامه های حضرت که هم اکنون موجود است ، روشن و قاطع و کوتاه بود. اين نامه ها را مامورانی با ايمان ، فداکار و با تجربه برای فرمانروايان مي بردند. در اين نامه ها پيامبر (ص ) آنها را به اسلام و کلمه حق و برادری و برابری دعوت مي کرد و در صورت نافرماني ، آنها را از عذاب خداوند بيم مي داد. همين پيامها زمينه گسترش جهانی اسلام را فراهم آورد.

جنگ خيبر
خيبر يا بهتر بگوييم وادی خيبر، هفت دژ بود، در سرزمين حاص


ارسال شده در تاریخ : شنبه 1 آبان 1390برچسب:, :: 8:9 بعد از ظهر :: توسط : (313)

نسیم شبونه سلام منو میرسونه

به همون کسی که، قصه ی دلمو میدونه

تنها امیدم، خونه ی توِ، وقتی دل میگیره بهونه

اشاره ی یک، نگاه خودت، منو پیش خودت میکِشونه

شب طلوعه، صبح سپیده

ای اهل عالم، آقام رسیده

یا امام رضا یا امام رضا یا امام رضا

می تابه نور تو، میون آسمون کشورِ عشق

می مونه تا ابد، گرمی سایه ی تو بر سر عشق

حرم با صفات، همیشه آئینه ی یک محشره

شب طلوعه، صبح سپیده

ای اهل عالم، آقام رسیده

نیمه شب مدینه، روشن از نفَسِ خدا شد

از زمین تا افلاک پُر نغمه ی یا رضا شد

نور امامت توی صورتش مثل صاعقه بر ملا شد

وقتی پدرش لبشو مکید، با تب دلش آشنا شد

خورشید صورتش به شب تاره مدینه می تابه

میون گهواره، تو آغوش ستاره ها می خوابه

برای دیدنش شوق تموم گلها بی حسابه

برق چشاشو، کسی نداشته، اسمشو بابا

به حکم قرآن، به امر یزدان، اسم شه مردان، معنی ایمان، تمام عرفان، پناه غریبان، علی گذاشته

شب طلوعه، صبح سپیده

ای اهل عالم، آقام رسیده

می باره ترنم، از لبایی که نغمه سازه

میزنی تبسم، به دلی که پر از نیازه

گنبد طلات، قبله ی منه، اون که مقصد هر نمازه

اگه وا نشه، هیچ دری به روم، در میخونه ی تو بازه

ملائکه حرم، به راه زائر تو، قربونی اند

میطلبی خودت اونا که آماده مهمونی اند

همه اونایی که دنبال باده ی پریشونی اند

خونه زیبا، خونه ی امیدم، هر کجا رفتم

از ابر و بارون، تو دشت و هامون، تو دل بیابون، از لیلی و مجنون، با لب خندون، تو شب چراغون، از گل گلدون، با صدای لرزون، اسمتو شنیدم

شب طلوعه، صبح سپیده

ای اهل عالم، آقام رسیده

دوباره تو سینه، عطر گل باغت وزیده

بی تابه دلی که، گل دشت نگاهتو چیده

هر کی گدای، کوچه ی تو شد، به مراد دلش رسیده

جایی نمیره، دلی که یه بار، طعم عشق تو رو چشیده

جارو کشای تو، گره عالمی رو وا میکنن

کبوترای تو، زائر خستتو دعا میکنن

روز قیامت هم، مهمونای تو رو جدا میکنن

منو بُکش تا، پنجره فولاد

منو بِکش تا، پنجره فولاد

لطف زیادت، مثل بشارت، شوق عبادت، افتخار طاعت، فیض اجابت، بلیط زیارت، با یک اشارت، همه رو به من داد

شب طلوعه، صبح سپیده

ای اهل عالم، آقام رسیده
 


ارسال شده در تاریخ : شنبه 1 آبان 1390برچسب:, :: 7:34 بعد از ظهر :: توسط : (313)

سکوت شبو میشکنه تو آسمون دم رضا رضا رضا رضا

دل دادن و دل بردن، پیر و جوون، دم رضا رضا رضا رضا

ستاره بارونه، جشن آقامونه

مِی میزنم به عشق رضا، پیمونه به پیمونه

یا امام رضا یا امام رضا یا امام رضا

از دستای مهربون تو، پَر میکشم به کهکشون

همراه خیل کفترات، آقا جون منو تو صحنت بنشون

آخه من جایی ندارم

سرمو رو پات میذارم

هر چی که دارم، از تو دارم

دارو ندارم، دارو ندارم

بوی عشق، میاد از اوج آسمون

طاق عرش، شده شبیه رنگین کمون

گل اگه باز میشه، از اسم تو یاری میگیره

بوی خوش، رو از تن، تو یادگاری میگیره

تو بهونه ای برای بودنی

نفسی برای زنده موندنی

شعر تازه ای برای خوندنی

ترانه ای بر لب خیل ملکی

تو مدار فلکی تو منایی

کعبه اگر بیت خداست تویی که حج فقرایی

دست منو دامن تو آقا جونم امام رضایی

ستاره بارونه، جشن آقامونه

مِی میزنم به عشق رضا، پیمونه به پیمونه

یا امام رضا یا امام رضا یا امام رضا

کسی که عشقش نمازه

نمازش اصل نیازه

اونه که اصل نمازه

معنی راز و نیازه

نه نماز و روزه و حج و جهاده بی ولایت

نه زکات و خمس بی حبّ امامت

نه محبت بی عبادت

راهی باز نمیکنه بر اهل قیامت

صاحب علم نبی و علم علی و عصمت زهرا،حلم حسن

وارث شجاعت ارباب بی غسل و کفن

معنی سخاوت و عدالت و عبادت و سعادت و قیامت و هیبت و شوکت و رافت و عزت

با نگاهی از هدایت

می بره عاشقا رو تا بی نهایت

خوش به حال هر کی شد هلاک عشقت

سینه چاک پاک عشقت

خوش به حال اونی که از بدنش به عشقت اومد یه پلاک، یه مشته خاک

با یه سربند قشنگ، که نوشته شده روش یا امام رضا

شهیدا که ریختن به پاش، به رو نماش، خون گلو گلو گلو گلو

جوونا به پاش خون میدن، جون میدن، که دیگه نگو نگو نگو نگو

نمازی که شیرینه، با وضوی خونینه

پیام تموم شهدا، کی مردِ مِیدونه

ستاره بارونه، جشن آقامونه

مِی میزنم به عشق رضا، پیمونه به پیمونه

یا امام رضا یا امام رضا یا امام رضا

بارون لطفت می باره، عالم اینو می دونه

چه احتیاجی داره گدا، نماز بارون بخونه

عالم سر سفرت مهمونه

تا که یه بار پلک بزنی

فلک پی تو سرگردونه

شمس شموسی که رُخِت

نور هدایت می تابه از روزنه ها خونه به خونه

تو گریه ها و خندمون، ترانه مون، با هر نفس نفس نفس نفس

شده قناری دلهامون، پَر زَنون، از این قفس قفس قفس قفس

نگو چرا پائیزه

برگا چرا میریزه

بزم درختای زمین

جشن حنابندونه

ستاره بارونه، جشن آقامونه

مِی میزنم به عشق رضا، پیمونه به پیمونه

یا امام رضا یا امام رضا یا امام رضا

شنیدم اگر کسی بخواد خودش رو پیش تو جا بکنه

باید رضای تو رو پیدا بکنه

دلش رو دریا بکنه

بندگی حضرت حق رو به حدّ اعلا بکنه

باید که هر روز به زبون آشنا

سلام کنه بر شهیدای کربلا

تا که شما نگاش کنی

دردی داره، دواش کنی

روز قیامت میون اهل گناه، سواش کنی

تو دل تو جا میکنم، دم به دم با یه حسین حسین حسین حسین

خودمو پیدا میکنم در حرم، با یه حسین حسین حسین حسین

چشا پر الماسه

به عشق عباسه

عمو جون تو، امید منه

خدا خودش می دونه
 


ارسال شده در تاریخ : شنبه 1 آبان 1390برچسب:, :: 7:32 بعد از ظهر :: توسط : (313)

زده بر شام غم سپیده

یارم از ره رسیده

با عشق او از قید غم آزادم امشب

مستم، دخیل پنجره فولادم امشب

با یاد ماه و فاطمه

دارم به لب این زمزمه

السلطان یا ابالحسن یا ابالحسن یا امام رضا

چو گدایان ماندم بر راهت

مشتاق یک نگاهت

قدر منیره فاطمه رخساره ماهت

لیله ی قدر مرتضی، زلف سیاهت

ذکر دل ما بی عدد

ای ضامن آهو مدد

السلطان یا ابالحسن یا ابالحسن یا امام رضا

زده بر قلب من نشونی

این عشق آسمونی

ای دلبر زیبا رخ و ابرو کمونی

حق میدونه، من میدونم، تو هم میدونی

هر نفسم برای تو

جوونی ام فدای تو
 


ارسال شده در تاریخ : شنبه 1 آبان 1390برچسب:, :: 7:30 بعد از ظهر :: توسط : (313)

مولا مولا یا امام رضا مولا مولا یا امام رضا

جلوه ی نور نُه فلک امشب از زمینه

ستاره چشمک میزنه تا تورو میبینه

یابن زهرا، یا امام رضا یابن زهرا یا امام رضا

عشق تو سرنوشت من، مولا رضا جان

مشهد تو بهشت من، مولا رضا جان

مولا مولا یا امام رضا مولا مولا یا امام رضا

دل و دین و عقل و هوشم همه را بر آب دادی

ز کدام باد ساقی به من خراب دادی

مولا مولا یا امام رضا مولا مولا یا امام رضا

مهر تو با روح و تن و جونم سرشته

با خط زیبا به روی قلبم نوشته

مولا مولا یا امام رضا مولا مولا یا امام رضا

امام رضا، الهی من فدات شم

خدا کنه فدای یک نگات شم

خودت که جای خود داری، الهی

فدای تک تک کبوترات شم

کفشداری هاتم واسه من بهشته

فدای خاک پای زائرات شم

امام رضا، الهی من فدات شم

از آسمون فاطمی، ماه من در اومد

آی عاشقا گل بریزید، گل حیدر اومد

مولا مولا یا امام رضا مولا مولا یا امام رضا

آقای من:

خاطر تو بس که میخوام روز و شب میخونم

امام مهربون من، دردت به جونم
 


ارسال شده در تاریخ : شنبه 1 آبان 1390برچسب:, :: 7:29 بعد از ظهر :: توسط : (313)

کبوتر گنبد طلاتم


کبوتر گنبد طلاتم، هوایی اون صحن و سراتم

با این جون ناقابلم، نذر چشاتم

اذن دخول حرم تو یا ابالفضله

دست عطا و کرم تو یا ابالفضله

دارو ندارم یا علی بن موسی الرضا

باغ و بهارم یا علی بن موسی الرضا

چی میشه که وقتی که چشام بسته میشه

روی دامنت سر بذارم یا امام رضا یا امام رضا

اذن دخول حرم تو یا ابالفضله

دست عطا و کرم تو یا ابالفضله

توی این دورو زمونه

دل من خونه ی عشقه

و عشقِ رضا صاحبِ خونه

به جز از آتیش مهرِ آقامون داره بهونه

شب و روز از مستی میخونه

نماز منی یا علی بن موسی الرضا

نیاز منی یا علی بن موسی الرضا

درد دلمو با کی بگم

تو قبله ی راز منی یا امام رضا یا امام رضا

اذن دخول حرم تو یا ابالفضله

دست عطا و کرم تو یا ابالفضله

یادم میاد بچه بودم

تا میومدم تو حرمت

مادرم دست منو رها میکرد

دلمو با نگاهت آشنا میکرد

به گنبدت نگاه میکرد

قطره ی اشکی میچکید، از گوشه ی چشم مادرم

زیر لب میگفت: آقا تاج سرم

که کنیز تو دخترم

غلام تو این پسرم

یادم میاد بچه بودم

تا میومدم تو حرمت

همه مردم شاه و گدا

مرد و زن و پیر و جوون از همه جا از همه رنگ

زیر لبا شور و نوا

ذکر همه یا امام رضا یا امام رضا

صفای دلم یا علی بن موسی الرضا

شفای دلم یا علی بن موسی الرضا

به خدای خالق عشقت

که تویی خدای دلم یا امام رضا یا امام رضا

اذن دخول حرم تو یا ابالفضله

دست عطا و کرم تو یا ابالفضله

صدایی امشب تو گوشم زمزمه داره

حرم قشنگ آقامون از زائراش همهمه داره

ترانه ی عشق دل من، بوی گل فاطمه داره

کیه که دلم بسته به یک زلف سیاهش، آقام امام رضا

کیه که نفسام در گروِ گوشه نگاهش، آقام امام رضا

کیه که دلم هلاک تیغ ابروهاش آقام، امام رضا

کیه که شدم کشته ی تیر مژه هاش، آقام امام رضا

کیه که سرم رو میذارم روی پاهاش، آقام امام رضا

کیه که روزیمو دارم از حبُّ ولاش، آقام امام رضا

کبوتر گنبد طلاتم، هوایی اون صحن وسراتم

با این جون ناقابلم، نذر چشاتم

اذن دخول حرم تو یا ابالفضله

دست عطا و کرم تو یا ابالفضله

خریدار ناز تو منم من

به خدا عبد ابالحسنم من

با عشقت از روز ازل مِی میزنم من

دل من کبوتره

تو حریمت میپره

صدای بال دلم

آقام از هر چی که خوبه بهتره

حرمش بهشتمه

خدائیش گنبد زردش

خورشیدُ از رو میبره

دل و دلدار و دلبره

به خدا قطع که میشه آب و دونه اش

شفام از سقا خونه اش

چی میشه که امشب به منم نگاه کنی، آقام امام رضا

چی میشه منو با غمت آشنا کنی، آقام امام رضا

یادم میاد بچه بودم

تا میومدم تو حرمت

شلوغی دور ضریحت رو میدیدم

رو دوش یکی میرفتم

به ضریحت میرسیدم

به پنجره ات میچسبیدم

وقتی پائین میومدم میخندیدم

به خودم پیش همه می بالیدم

داد میزدم که من آقام رو بوسیدم

صدای تو رو از تو سینه ام میشنیدم

میگفتی مهمون منی

منم میگفتم که تو ام جون منی

خوش به حال هر کسی که امشبه رو تو حرمه

به خدا هر چی که به پات بگم بازم کمه

کیه که به من جون میده، جونم به فداش، آقام امام رضا

کیه که گره وا میکنه با خنده هاش، آقام امام رضا

کیه که دوای مریضا، خاک عباش، آقام امام رضا

کیه که قیامت میکنه قد و بالاش، آقام امام رضا

کیه که عسل میریزه از لعل لباش، آقام امام رضا

کبوتر گنبد طلاتم هوایی اون صحن وسراتم

با این جون ناقابلم، نذر چشاتم

اذن دخول حرم تو یا ابالفضله

دست عطا و کرم تو یا ابالفضله

تا از علی عیدی بگیره

دلم امشب بهونه گیره

اگه که یه نگاه کنی

جای دوری نمیره

یادم میاد بچه بودم

میومدم تو حرمت

میگفتم از ولایتِ بی دلی ام

با تو خوشم مُردم از این خوش دلی ام

از تو نگاهم میفهمی

که من ابوفاضلی ام
 


ارسال شده در تاریخ : شنبه 1 آبان 1390برچسب:, :: 7:27 بعد از ظهر :: توسط : (313)

من غبار صحن و سراتم

دونه ی اون کبوتراتم

اون ضریحت، حرم خداست

قبله ی ما، امام رضاست

اون که دریای، مهربونی هاست

آئینه ی نورِ، مادرش زهراست

افتخارم، دار و ندارم، همه کس و کارم، امام رضا

تک ستاره ام، باغ و بهارم، ماه شب تارم، امام رضا

یک دل از دارِ دنیا دارم، اونم به فدات

تا نفس داره سینه ام، می خونم به فدات

آخر از عشق تو میمیرم، جونم به فدات

افتخارم، دار و ندارم، همه کس و کارم، امام رضا

ما گداهای خونه زادیم

ما دخیلِ باب الجوادیم

ای که دل ها هلاک توِ

سرزمینم خاکِ توِ

ضامن آهو، جلوه ی قرآن

قبله ی هفتم، حضرتِ سلطان

چاره سازم، راز و نیازم، سلام نمازم، امام رضا

تار و پودم، بود و نبودم، همه ی وجودم، امام رضا

افتخارم، دار و ندارم، همه کس و کارم، امام رضا

توی قاموس عاشقا تو خیر العملی

سرنوشت دل من این عشق ازلی

خاک تو، خاک رهبرم آقا سیّد علی

افتخارم، دار و ندارم، همه کس و کارم، امام رضا

هر دعایی امشب قبوله

روی لبها اذن دخوله

سایه و تاج سرِ منی

مرشد و رهبر منی

بین دریایِ صحن گوهرشاد

قلب من زیرِ دست و پا افتاد

روح طاعت، نوح عبادت، همه ی کرامت، امام رضا

استجابت، اذن شهادت، ولی ولایت، امام رضا

افتخارم، دار و ندارم، همه کس و کارم، امام رضا
 


ارسال شده در تاریخ : شنبه 1 آبان 1390برچسب:, :: 7:25 بعد از ظهر :: توسط : (313)

تا ملائک همه پر را حرکت میدادند

دور تو، قرص قمر را حرکت میدادند

به طواف تو زمین بار دگر میچرخد

چون که خدام تو در را، حرکت میدادند

پرچم و گنبد و گلدسته برای زوّار

به خوش آمد، همه سر را حرکت میدادند

صبح خدّام تو بودند که با جاروشان

از کف صحن، سحر را حرکت میدادند

مقصد اصلی شان پنجره فولاد تو بود

کودکانی که پدر را حرکت میدادند

نوبت عصر شفایت به سرِ شانه ی صحن

دستها، چند نفر را حرکت میدادند

نمره ی صندلی ام باز درآمد، هشت است

ساعت رفتن من نیز به مشهد، هشت است

همه جا مضربی از هشت و، به تختِ اعداد

آن که امروز نشسته است به مسند، هشت است

بین ما مردم ایران، نود و نه درصد

عدد حاجتمان پنج نباشد، هشت است

کربلایی است دلم در وسط مشهد تو

کسر بر نُه شود هفتاد و دو درصد، هشت است

علی و فاطمه را هشت عدد حرف، بس است

حاصل ضرب دو تا اسم محمّد، هشت است

عدد چهار همان پرچم سبز حرمت

یازده شکل دو گلدسته و گنبد، هشت است

هفتِ بی تاب ترینت، لبِ پائین من است

گر به رویش لب بالایی مرقد، هشت است

هشتمین بیت رسیده است که تأکید کنم

بهترین ساعت پرواز به مشهد، هشت است

فقیر و خسته به درگاهت آمدم، رحمی

که جز ولای تو ام هیچ نیست رستگاری


 


ارسال شده در تاریخ : شنبه 1 آبان 1390برچسب:, :: 7:23 بعد از ظهر :: توسط : (313)

خبری نیست اگر معجزه ای بر پا شد

خبری نیست اگر معجزه ای بر پا شد

خبری نیست اگر سینه ی دریا وا شد

خبری نیست که دریا، صدف موسی شد

خبر آن است که گفتن علی بابا شد

امشب از جام جنون مِی زده، کم نگذارید

که من عاشق شده ام، سر به سَرم نگذارید

شب چه روشن شده، انگار زمین زر شده است

ماه در هاله ی خورشید، شبش سر شده است

گوش عالم، همه از هلهله ای، کر شده است

آی جبریل بگو، فاطمه مادر شده است

گیسویش باز گذارید که دل ها برده

پسرِ ارشد زهرا، دلِ زهرا برده

جز لبت هیچ کجا، شهد و نمک با هم نیست

غیر زهرا، به نگاه تو کسی مَحرَم نیست

هر که خود را سگ کوی تو نخواند، آدم نیست

الحق ای ماه، رخِ جمالِ دلربایی داری

که خدایی رخ انگشت نمایی داری

تا که گیسوی شکن در شکنت در هم شد

خوب شد، روی همه حُسن فروشان کم شد

راه گلخانه ی تو، جاده ی ابریشم شد

تا که آدم به خود آمد که چه شد، آدم شد

خوش به این ناز بنازیم که دیدن دارد

این همه حُسن، به حق، سینه دریدن دارد

آسمان دامنی از ماه و زحل ریخته است

چه قَدَر در قَدَمت تاج محل ریخته است

طرح اَبروی تو را دست ازل ریخته است

و خدا خود به لبان تو عسل ریخته است

دَمِ تو، کهنه شرابی ست که تاکم کرده

خوش به حال دل من، عشق هلاکم کرده

چشم تو باز شدو کار به محشر افتاد

یوسف از چشم زلیخای دل آخر افتاد

هرکه سر، پای تو نگذاشته با سر افتاد

هر که با عشق در افتاد، خودش ور افتاد

بعد از این کوچه ی ما، کوچه ی بن بست شده

نه فقط چشم همه، چشم خدا مست شده

تیغ صلح تو قد افراشت که دین خم نشود

کربلا جز به قعود تو مجسم نشود

هر که مجنون تو ای لیلی عالم نشود

چه خیالی ست، بهشتم به جهنم نشود

لطف زهراست که در دل دو هدیه داریم

هم حسینیه در آن، هم حسنیه داریم

رو به چشم دلمان، منظره ای وا کردی

تا افق های خدا، پنجره ای وا کردی

با ضریحی که نداری، گره ای وا کردی

عقده ای در دلت از خاطره ای وا کردی

کوچه ای تنگو ، دلی سنگو ، صدای سیلی

وای، خون میچکد انگار ز جای سیلی

آخر برات یه گنبد طلا میسازیم

شبیه گنبد امام رضا میسازیم

(حرم بسازیم چیکار میکنیم؟)

با همین زخم، همین عقده و غم میسازیم

تا که یک روز برای تو حرم میسازیم

صحن هایی همه بر عشق، قسم میسازیم

در حرم سینه زنان نوحه و دَم میسازیم

هرکه دارد غم آن زلفِ رها بسم الله

هرکه دارد هوس کربُ بلا بسم الله

هرکه دارد سر آن زلف رها بسم الله

زلف بر باد نده، تا ندهی بر بادم

ناز بنیاد مکُن، تا نَکَنی بنیادم

چشم ستاره در به درِ جستجوی ماه

بر روی نیزه دیده ی زینب گرفت راه

مبهوت می نمود به سر نیزه ای نگاه

آتش کشید شعله ز دل تا کشید، آااااه

که ای جان پناه زینب و اطفال بی پناه

راحت بخواب، چون که پرستار زینب است


 


ارسال شده در تاریخ : شنبه 1 آبان 1390برچسب:, :: 7:20 بعد از ظهر :: توسط : (313)

عزیز دلم ای آب و گلم

ای آب و گلم

فراقت شده قاتلم ، قاتلم

راحت از غم شدم آخر

من رسیدم به تو مادر

سرگذارم به دامانت

بار دیگر

تا تو رفتی زدنیا بریدم

تا تو رفتی خمیدم خمیدم

شکسته پرم

بیا در برم

مرا هم ببر مادرم، مادرم

هرکجا نام تو بردم

از غم دوریت مردم

آن شبی که زمین خوردی

زهر خوردم

من شدم وارث غربت تو

من شدم کشته‪ی حرمت تو
 


ارسال شده در تاریخ : شنبه 1 آبان 1390برچسب:, :: 7:17 بعد از ظهر :: توسط : (313)

هنوز راه ندارد کسی به عالم تو

نسیم هم نرسیده به درک پرچم تو

نسیم پنجرهء وحی! صبح زود بهشت

"اذا تنفس ِ" باران هوای شبنم تو

تو در نمازی و چون گوشواره می لرزد

شکوه عرش خدا، شانه های محکم تو

به رمز و راز سلیمان چگونه پی ببرم؟

به راز عِزّةُ للّه نقش خاتم تو

من از تو هیچ به غیر از همین نفهمیدم

که میهمان همه ماییم و میزبان همه تو

تو کربلای سکوتی و چارده قرن است

نشسته ایم سر سفرهء مُحرم تو

چقدر جملهء"احلی من العسل " زیباست

و سالهاست همین جمله است مرهم تو

هوای روضه ندارم ولی کسی انگار

میان دفتر من می نویسد از غم تو

گریز می زند از ماتمت به عاشورا

گریز می زند از کربلا به ماتم تو

مربع

فقط نه دست زمین دور مانده از حرمت

نسیم هم نرسیده به درک پرچم تو

شعر از حمیدرضا برقعی
 


ارسال شده در تاریخ : شنبه 1 آبان 1390برچسب:, :: 7:14 بعد از ظهر :: توسط : (313)

یه مدینه یه بقیع، یه بقیع و یه امام

یه امام و یه مزار خاکی و بی سایبون، که دلا رو کرده خون

نه حرم نه رواقی، نه یه شمعی و نه چراغی

نه یه خادم نه یه زائر که روی خاکش بریزه آب

میسوزونه قبرشو آفتاب

یعنی میشه یه روز بیاد که، یه سنگ قبر براش بذاریم

بنویسیم رو سنگ قبرش، غریبی که مادر نداره

آخر برات یه گنبد طلا میسازیم

حرم مثل حرم امام رضا میسازیم

شهید بی وفایی و کشته زهر همسره

صدای مادری میگه حسن غریب مادره

یه خواهری سینه زن نوحه های برادره

صدای مادری میاد حسن غریب مادره

یه مدینه یه کریم، یه غریب ابن غریب

یه امام غم نصیب

که اگه یه ذره از غصه هاشو، رو دوش عالم بذارن

قد دنیا خم میشه تا بشکنه

آقایی که توی شهرش، تو محله اش تو عشیره اش

نه بگو حتی توی خونه اش، غریبه و یاور نداره

کبوتر گریه دلو کنار بقیع میبره

صدای مادری میگه حسن غریب مادره

آخر برات یه گنبد طلا میسازیم

حرم مثل حرم امام رضا میسازیم

یه خواهری سینه زن نوحه های برادره

صدای مادری میاد حسن غریب مادره

یه مدینه یه بدن، بدنی که با محن

شده بود غسل و کفن

برای تشییع یادگار حضرت یاس، روی دوش حسین و عباس

روی دست جوونای بنی هاشم، جلوی چشمای قاسم

سر قبر نبی اکرم نور معظم

فتنه گر جمل رسید و آتش به هر دلی کشید و

صداش بلند شد کمون دارا چرا نشستید، مگه عهد کینه نبستید

تنو بر تابوتش بدوزید

لاله سبز فاطمه دیگه عازم سفره

صدای مادری میگه حسن غریب مادره

آخر برات یه گنبد طلا میسازیم

حرم مثل حرم امام رضا میسازیم


 


ارسال شده در تاریخ : شنبه 1 آبان 1390برچسب:, :: 7:9 بعد از ظهر :: توسط : (313)

ز شرق بادی اشراق با چه زیبایی ، کسی برای ترنم بهانه آورده

دوباره حضرت روح الامین مدد فرمود ، برای مستی تازه ترانه آورده

تقارن دو بهار و دو رحمت رحمان ، هوای صبح دم شاعرانه آورده

به مژدگانی میلاد احمد و صادق ، امین وحی دو دستی اعانه آورده

خدا نوشته که دارد ز سوی من برکات هر آن کسی که فرستد محمدی صلوات

طلوع کردن خورشید عشق و زیبایی ، به یار گلرخ غنچه دهان مبارک باد

هوای تازه و صبح پر از نشاط آمد ، غروب ظلمت جهل جهان مبارک باد

نسیم و سبزه و گل بوی یار آورده ، دوباره شادی سرو چمان مبارک باد

خزان تمام شد و فصل بی قراری رفت ، بهار رحم و عاطفه بر عاشقان مبارک باد

رها شده است ز بنده اسارت ظلمات هر آن کسی که فرستد محمدی صلوات

سپیده دم طربی خواست از همه ذرات ، ستاره در دل تاریک شب قمر زایید

امین وحی به فوج ملائکه فرمود ، تبر دهید که بنت وهب پسر زایید

به سر رسید دگر عصر جهل و گمراهی ، برای شام دلالت سحر سحر زایید

دعای آمنه را مستجاب کرد خدا ، برای خلق امان از قضا قدر زایید

اسیر حادثه هرگز نشد به وقت ممات هر آن کسی که فرستد محمدی صلوات

هر آنچه هست به مستی در آمده امشب ، رسیده موسم مستی پیاله کو ساقی؟

خمار آمده ام باز بر در لطفت ، نیازمند گرفتم نوای هو ساقی

به یمن چشم طبیبی که کرده بیمارم ، مکن دریغ لبم از لب سبو ساقی

مده حواله به دستان دیگری ما را ، بیا که باده بنوشیم رو به رو ساقی

ز سوی فاطمه دارم کرامت و نعمات هر آن کسی که فرستد محمدی صلوات

به نام باده به نام سبو به نام جنون ، سلام ای سحر جاده ی اهورایی

به نام دیده به نام دل خراب شده ، سلام می کنمت ساقی تماشایی

به نام عشق که از خاک پای تو ، جوشید شبی بیا به سرایم نگار رویایی

به نام غنچه ی لبهایت ای گل خلقت ، بخند تا که ببینم شب شکوفایی

همیشه داشت بهمراه نغمه اش نفحات هر آن کسی که فرستد محمدی صلوات

دوباره با قلم و دل نشسته ام یکجا ، چه خوب میشود امشب غزل سرایی کرد

تبارک الله از این چشم دلفریب شما ، که از ازل با من آشنایی کرد

اگرچه زشت و سیاه و بدم ولی یارا ، چه خوب لطف لطیفت مرا هوایی کرد

میان کفر گرفتار مانده بودم تا ، مرا نگاه رحیمانه ات خدایی کرد

گرفته حاجت خود را ز قاضی الحاجات ، هر آن کسی که فرستد محمدی صلوات

از آسمان رحیمیت خدای ودود ، تو آمدی که ترحم بقا بگیرد نه

کنار سفره ی اشک زنان بی دختر ، تو آمدی که تبسم بها بگیرد نه

گمان کنم که فقط بزم بندگی خدا ، ز سجده گاه و جبین شما بگیرد نه

تو آمدی که به پیوسته بعثتت آقا ، علی فقط به دل خلق جا بگیرد نه

به وقت مرگ نگردد ملازم سکرات هر آن کسی که فرستد محمدی صلوات

عبور خسته ی یک آس و پاس یعنی من ، و خوشقواره ترین جان لطف یعنی تو

صدای مضطرب التماس یعنی من ، و استجابت آثارلطف یعنی تو

شکسته بال ترین مرغ عشق یعنی من ، نسیم رحمت رحمان لطف یعنی تو

نگاه منتظر بی قرار یعنی من ، لطیف بارش باران لطف یعنی تو

محبت تو برایش مضعف الحسنات هر آن کسی که فرستد محمدی صلوات
 


ارسال شده در تاریخ : شنبه 1 آبان 1390برچسب:, :: 7:5 بعد از ظهر :: توسط : (313)


سلام امشب يكي از عوامل دين گريزي را بيان مي كنم و در نوشته هاي بعد به طور كامل مي گويم
شايد يكي از عواملي كه باعث اسلام گريزي شده اين باشد كه آنهايي كه مي خواهند براي مردم از اسلام بگويند از چيز هاي قشنگ و منطقي اش نمي گويند واز همان اول در رابطه با نجسات ونماز و روزه سخن مي گويند.
در اكثر مواقع اين نوع تبليغ براي اسلام نتيجه ي عكس دارد چون محدوديت هايي كه اسلام دارد مانع از پذيرش اسلام براي مردم است.
روش دين گذاري در اسلام روش قدم به قدم است؛يعني خداوند دين حضرت نوح را ساده درست كرد،دين حضرت موسي را بهتر و دين حضرت مسيح را كامل تر،و دين اسلام از همه بهتر و كامل تر ساخت.خداوند دوست داشت زمان كامل شدن دينش همراه با كامل شدن علم انسان پيش برود.
لايكلف الله نفساً الا وسعها
(خداوند خداوند هيچكس را بيشتر از توانش تكليف نمي كند)
خداوند نمي خواست كسي را از دينش دلزده كند.و اگر از اول دين كاملي به انسان مي داد افراد از اين دين رنجيده مي شدند وعمل به آنرا براي خودشان نا شدني مي دانستند مثلاً:
-در آن روزگار ما قبل تاريخ كه انسانها و حيواناتشان از بي آبي ميمردند چگونه كسي می توانست غسل جمعه كند؟
-چگونه مردمي كه اغلب در بيابان ها و روستاها زندگي مي كردند به نماز جمعه بروند؟مگر چند نفر جمع مي شدند؟
وقتي خداوند دوست دارد دينش را همراه با كامل شدن علم انسان كامل كند چرا مبلغان دين بايد از محدوديت ها صحبت كنند.
مثلاً هيچ پدر و مادري از اول كه مي خواهد بچه شان را به مدرسه بفرستند از صبح بيدار شدن و شب بي خوابي ها و درس خواندن و تشویش دلشوره های شب امتحان نمي گويند،آنها از دوستان جديد و معلمان مهربان مي گويند.
يك دليل ديگر يادم افتاد اينكه پدر و مادر ها اصولا افراد سخت گيري هستند اگر به آنها بگوييد براي من موتور بخر عمرا اگه رضايت بدهند... خودتون هم بكشيد راضي نمي شوند.
من خودم مي خواستم يك موتور بخرم يك سال التماس كردم آخرش هم نگذاشتند.همين جمعه در برنامه ي آقاي دلواپس كه از شبكه سه پخش شد مجري؛ حتي، داشتن موبايل بچه ها را زير سوال مي برد چه برسد به لپ تاب و كامپيوتر و گشت زني اينترنت يا اينكه بيايد موتور هم بخرد موضوع هم اين نيست كه استفاده ي بد مي كنند يا نه، موضوع اين است كه آنها بچه ها را با خودشان مقايسه مي كنند وقتي ما بچه بوديم وقتي ما... اين كارو مي كرديم اين كارو نمي كرديم... مثلا مي گويند ما روزي 30 بار مي رفتيم به فاميلامون سر مي زديم. شايد اون موقع خونه ي فاميلا و اقوام چند تا كوچه فاصلش بود اما امروزه تو ي تهران به اين بزرگي شايد خونه ها چندين ساعت تازه با ماشين فاصله داشته باشه اگر هم به خونه ي اقوام برسيم بيشتر از روزي يك بار راهمون نمي دهند. به خاطر اينه كه مي گويم زمانه عوض شده...
اينه كه كم كم بچه ها از والدين شون قطع اميد مي كنند و شايد علت فرار از خانه ي خيلي از افراد هم همين باشد.
البته عرض كنم كه در آيه اي از سوره ي آل عمران آمده است كه هر كسي در قيامت دين ديگري غير از اسلام بياورد از او پذيرفته نخواهد شد منظور اينكه انسان و دينش هر دو كمال طلب هستند وقتي علم انسان به در مسير تكامل است پس دينش هم بايد در مسير تكامل باشد.
يا علي


 



 ادامه مطلب...

ارسال شده در تاریخ : یک شنبه 29 آبان 1390برچسب:اسلام گریزی,ترویج غلط اسلام,اسلام گریزی,ترویج دین,, :: 6:54 بعد از ظهر :: توسط : (313)

امانت داري امام علي (ع)

 وقتي رسول اكرم از مكه به مدينه هجرت كردند اميرالمومنين را در مكه گذاشت و فرمودند ودايع و امانت مرا به صاحبش بده حنظله پسر ابوسفيان به عمير وائل گفت به علي عليه السلام بگو :(من صد مثقال طلاي سرخ نزد پيامبر امانت گذاشته بودم و چون او به مدينه فرار كرده و امانت ها را به تو سپرده تو بايد امانت مرا بدهي  و اگر از تو شاهد خواست قريش همه شهادت مي دهند.)

عمير نمي خواست اين كار را انجام دهد   اما حنظله با دادن مقداري طلا و گردنبند زن ابو سفيان به عمير او را وادار به اين كار كرد كه نزد علي (ع) برود !

عمير نزد امام آمد و ادعاي امانت كرد و گفت :(بر ادعايم  ابو جهل اكرمه عقبه و ابو سفيان و حنظله گواهي مي دهد.)

امام فرمود :(اين مكر و حيله به خودشان بازگردد بازگردان ؛ شاهدانت را در كعبه حاضر كن.) عمير شاهدانش را آورد.

 امام از هريك جدا گانه علائم امانت را پرسيد و فرمود:(عمير ،چه وقت امانت را به رسول اكرم دادي؟)عمير گفت:(صبح به او دادم.)

امام از ابو جهل پرسيد:(عمير چه وقت امانت را داد.)

ابو جهل:(نمي دانم.)

امام از ابو سفيان پرسيد ؛ابوسفيان:(هنگام غروب بود و امانت را در آستينش گذاشت.)

حنظله:(ظهر امانت را گرفت و پيش رويش گذاشت.)

عقبه:(هنگام عصر آنرا به خانه برد.)

عكرمه :(هوا روشن شده بود  كه امانت را گرفت و به خانه ي فاطمه(س)برد.)

امام اختلاف در حرف هايشان را بازگو كرد و مكر شان را برملا كرد.

و بعد از عمير پرسيد :(چرا وقت دروغ گفتن رنگت پريد؟) عمير گفت:(همانا دروغ گو رنگش سرخ نمي شود به خداي كعبه من امانتي نزد رسول اكرم ندارم.اين حيله را حنظله با پول دادن به من آموخت  و اين گردنبند هند همسر ابوسفيان است  كه نام خود را بر آن نوشته همان پول است.)

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 



 ادامه مطلب...

ارسال شده در تاریخ : یک شنبه 29 آبان 1390برچسب:امانت داری امام,امام علی,داستان,قصه,امیرالمومنین,, :: 6:24 بعد از ظهر :: توسط : (313)

سلااااااااااااااااااااااااااااااااااام

 عید غدیر بر همه ی جهانیان مبارک باد.

 نمی دونم چرا با این همه دلیل و منطق و سند معتبر که بر حقانیت اهل بیت دلالت می کند اهل سنت که خودشون راوی بعضی از اسناد شیعه هم هستند زیر بار نمی روند که سه خلیفه ی اول غاصبانی بیش نبودند و همچنین قاتلین دختر پیامبر

اسلام(ص).

 امام صادق (ع) که مسائل غدیر را بیان می فرمایند در نافرمانی اهل سنت از پیامبر مثال نافرمانی ابلیس از خدا را به کار می برند.

 ابلیس هم همین طور است ... بقیه را در ادامه مطلب خوانید



 ادامه مطلب...


سلام

 

  دوستان حتما خيلي شنيديد كه با ظهور امام زمان عدل و داد جهان را فرا مي گيرد و اسلام در دنيا حاكم مي شود اما دلايلي دارم كه مي گويد گناهان هميشه در دنيا خواهد بود و امروز مي خواهم آنها را به اختصار توضيح دهم.

 

   من در اكثر كتب مهدويت خوانده ام سيد ديلماني وقتي به صاحب الزمان مي پيوندد ايشان 4000نفر از افراد منحرف اورا مقابل مسجد كوفه گردن ميزند.اين يعني با به حكومت رسيدن امام زمان هم گناهان تمام نشده است،شايد شيطان بميرد و او برود اما گناهان به طرف انسان ها حركت مي كنند هر چند مانند قبل انسان به طرف گناهان حركت نمي كند.مثلاً اگر امروز زنا و دزدي لواط و اين هاست زمان حضرت مهدي مي تواند ريا و دو رويي و دروغ و ولايت نا پذيري باشد كه در آخر منتهي مي شود به اينكه زن دو جنسه اي سنگ آسيايي از بام خانه اي روي سر حضرت بيندازد و ايشان را شهيد كند،در اين زمان است كه خداوند مي گويد:من از دوازده چراغي كه بر سر راه اين امت گذاشتم همه شان را شكستنند و من ديگر چراغي نمي گذارم و قيامت و عذاب را به آنها نازل مي كنم. 

 

   و امام حسين(ع)زنده مي شود و حضرت مهدي را سر جاي خود در كربلا دفن مي كند وچهل روز بعد قيامت بپا مي شود.

 

  رفقااز اين ها منظورم اين بود كه هيچ گاه كسي فكر نكند  كه با ظهور امام زمان گناهان به پايان مي رسد و ما بايد به انتظارش بنشنيم وقتي  كه آمد توبه كنيم

 اگر با آمدن خورشيد بيدار شويم نمازمان قضاست

 

منبع این که گفتم حضرت به شهادت میرسد: كتاب "امام زمان خود را بيشتر بشناسيم" نوشته ي آيت الله العظمي حاج سيد عباس مدرسي يزدي.

 



 ادامه مطلب...

ارسال شده در تاریخ : پنج شنبه 15 آبان 1390برچسب:گناه,آخر الزمان,شهادت امام زمان,, :: 3:28 بعد از ظهر :: توسط : (313)

 

مجالس كامل دهه ي اول محرم 89حاج محمود كريمي

 

 

11 شب الهادي

 

 

10شب چيذر

 

 

بهترين سبك هاي حاج محمود

 

 

2DVD  بيش از 31 ساعت تصويري

 

 

با تخفيف وحشتناك2600تومان

 

 

روش خريد

 

نام محصول را به شماره ي 09196080703پيامك كنيد و محصول برايتان ارسال مي شود

 

 


ارسال شده در تاریخ : پنج شنبه 12 آبان 1390برچسب:محمود کریمی,محمود,سی دی محرم89,شاهکار محمود کریمی, :: 9:19 بعد از ظهر :: توسط : (313)

 

كاملترين مجموعه ي مجالس حاج محمود كريمي كه در انحصار اين وبلاگ است و قول مي دهم هيچ جاي ديگه پيدا نمي كنيد!

 

 

مجالس فاطميه  كامل (چيذر-الهادي-مسجد امير)

 

 

جلسات كامل اعياد و مواليد(حضرت زينب-حضرت زهرا-حضرت علي-امام حسين -حضرت ابوالفضل-امام سجاد-امام حسن-نيمه شعبان-غدير-امام رضا)

 

 

جلسات كامل رمضان(چيذر و ظهر 21رمضان در الهادي)

 

 

جلسات كامل محرم(11شب الهادي-10شب چيذر+شب24محرم و شب28 محرم)

 

 

جلسات كامل ماه صفر

 

 

و ديگر شهادت ها(حضرت ام البنين -حضرت زينب-امام كاظم-امام هادي-امام باقر-امام صادق-امام جواد-امام حسن و اما م رضا)

 

 

به همراه متن زيبا ترين اشعار كه هيچ جا نخواهيد يافت

 

 

5 عددDVD

 

 

قيمت 7500با تخفيف وحشتناك6000تومان

 

 

روش خريد

 

نام محصول را به شماره ي 09196080703پيامك كنيد و محصول برايتان ارسال خواهد شد.

 


ارسال شده در تاریخ : پنج شنبه 12 آبان 1390برچسب:مجالس کامل محمود کریمی,89,محرم,صفر,سایر,فاطمیه,رمضان,, :: 9:15 بعد از ظهر :: توسط : (313)

مراسم شب  8فاطميه1388كه درثارالله مسجد الهادي با صداي حاج محمد رضا طاهري اجرا گرديد آماده ي فروش است براي خريد شماره ي محصول را به شماره موبايل09352146436ارسال كنيد و بعد از هماهنگي با بنده هزينه را به شماره حسابي كه بريتان ارسال مي شود واريز كنيد وبعد محصول برايتان ارسال مي شود

 ضمنا با خريد هر 5 محصول 10 درصد تخفيف و خريد هر 9 محصول2محصول نه4 محصول رايگان دريافت مي كنيد

قيمت هر CDهمه جا 1000 تومان اما اينجا800تومان

 

قيمت هر DVD همه جا 1500 تومان اما اينجا1300 تومان

 

محصول شماره ي7

1VCD

 


ارسال شده در تاریخ : پنج شنبه 12 آبان 1390برچسب:سی دی فاطمیه,سی دی مداحی,سی دی محمود,محمود کریمی,, :: 9:14 بعد از ظهر :: توسط : (313)

مراسم شب 18صفر1387كه درثارالله مسجد الهادي با صداي حاج محمود كريمي وحاج محمد رضا طاهري و حسين طاهري اجرا گرديد آماده ي فروش است براي خريد شماره ي محصول را به شماره موبايل09352146436ارسال كنيد و بعد از هماهنگي با بنده هزينه را به شماره حسابي كه بريتان ارسال مي شود واريز كنيد وبعد محصول برايتان ارسال مي شود

 ضمنا با خريد هر 5 محصول 10 درصد تخفيف و خريد هر 9 محصول2محصول نه4 محصول رايگان دريافت مي كنيد

قيمت هر CDهمه جا 1000 تومان اما اينجا800تومان

 

قيمت هر DVD همه جا 1500 تومان اما اينجا1300 تومان

 

محصول شماره ي6

1VCD

 


ارسال شده در تاریخ : پنج شنبه 12 آبان 1390برچسب:شب 18صفر,سی دی حضرت رقیه,سی دی محمود,سی دی ماه صفر,, :: 9:11 بعد از ظهر :: توسط : (313)

مراسم شب 16صفر1387كه درثارالله مسجد الهاديبا صداي حاج محمود كريمي اجرا گرديد آماده ي فروش است براي خريد شماره ي محصول را به شماره موبايل09352146436ارسال كنيد و بعد از هماهنگي با بنده هزينه را به شماره حسابي كه بريتان ارسال مي شود واريز كنيد وبعد محصول برايتان ارسال مي شود

 ضمنا با خريد هر 5 محصول 10 درصد تخفيف و خريد هر 9 محصول2محصول نه4 محصول رايگان دريافت مي كنيد

قيمت هر CDهمه جا 1000 تومان اما اينجا800تومان

 

قيمت هر DVD همه جا 1500 تومان اما اينجا1300 تومان

 

محصول شماره ي5

1VCD


ارسال شده در تاریخ : پنج شنبه 12 آبان 1390برچسب:سی دی محرم, سی دی محمود,سی دی مداحی,سی دی کریمی,محمود کریمی,سی دی صفر,, :: 9:8 بعد از ظهر :: توسط : (313)

مراسم شب 5فاطميه1387كه درثارالله مسجد الهادي با صداي حاج محمود كريمي اجرا گرديد آماده ي فروش است براي خريد شماره ي محصول را به شماره موبايل09352146436ارسال كنيد و بعد از هماهنگي با بنده هزينه را به شماره حسابي كه بريتان ارسال مي شود واريز كنيد وبعد محصول برايتان ارسال مي شود

 ضمنا با خريد هر 5 محصول 10 درصد تخفيف و خريد هر 9 محصول2محصول نه4 محصول رايگان دريافت مي كنيد

قيمت هر CDهمه جا 1000 تومان اما اينجا800تومان

 

قيمت هر DVD همه جا 1500 تومان اما اينجا1300 تومان

 

محصول شماره ي4

1VCD

 


ارسال شده در تاریخ : پنج شنبه 12 آبان 1390برچسب:سی دی فاطمیه,سی دی مداحی,مسجد ثارالله,سی دی محمود,محمود کریمی,, :: 9:6 بعد از ظهر :: توسط : (313)

مراسم شب ولادت امام رضا1387كه در هيات رزمندگان شميرانات با صداي حاج محمود كريمي اجرا گرديد آماده ي فروش است براي خريد شماره ي محصول را به شماره موبايل09352146436ارسال كنيد و بعد از هماهنگي با بنده هزينه را به شماره حسابي كه بريتان ارسال مي شود واريز كنيد وبعد محصول برايتان ارسال مي شود

 ضمنا با خريد هر 5 محصول 10 درصد تخفيف و خريد هر 9 محصول2محصول نه4 محصول رايگان دريافت مي كنيد

قيمت هر CDهمه جا 1000 تومان اما اينجا800تومان

 

قيمت هر DVD همه جا 1500 تومان اما اينجا1300 تومان

 

محصول شماره ي3

1VCD

 



مراسم شب ولادت امام علي1387كه در هيات رزمندگان شميرانات با صداي حاج محمود كريمي و حاج سيد مجيد بني فاطمه اجرا گرديد آماده ي فروش است براي خريد شماره ي محصول را به شماره موبايل09352146436ارسال كنيد و بعد از هماهنگي با بنده هزينه را به شماره حسابي كه بريتان ارسال مي شود واريز كنيد وبعد محصول برايتان ارسال مي شود

 ضمنا با خريد هر 5 محصول 10 درصد تخفيف و خريد هر 9 محصول2محصول نه4 محصول رايگان دريافت مي كنيد

قيمت هر CDهمه جا 1000 تومان اما اينجا800تومان

 

 

قيمت هر DVD همه جا 1500 تومان اما اينجا1300 تومان

 

 

 

محصول شماره ي2

 

 

1VCD

 

 



 


 

 

 

مدينه شهر پيغمبر

 

مدينه شهر گلهائي                                                         چه گلهائي همه پرپر

 

 

 

 

 شب شهادت امام باقر است. دیگه وقتشه یه ویژه نامه هر چند پیش پا افتاده رو بذارم روی وب.کسانی که می خواهند از این مطالب استفاده کنند ذکر منبع را فراموش نکنند.

 مختصری از زندگینامه ی  امام محمد باقر(علیه السلام)اسم مبارک آن بزرگوار محمد و لقب مشهور او باقر است که طی روایاتی حضرت رسول به ایشان این لقب را دادند.لسان العرب می گویند:(امام باقر ملقب به این لقب است چون شکافنده ی علم است پایه ی علوم اسلامی را شناخت و فروغ آن را درک فرمود و آن را توسعه داد.)کنیه ی مشهور آن حضرت ابی جعفر است.عمر مبارک ایشان پنجاه و هفت سال بود و در سال 114ه.ق به دست ابراهیم ابن ولید(لعنه الله) و به دستور هشام ابن عبدالملک مسموم و شهید گردید.

 سه ساله بود که در حماسه ی کربلا بود و آن را از نزدیک دیدند. 

 امام باقر دو امتیاز در میان ائمه دارند اول جد پدر امام حسین و جد مادر ایشان امام حسن است.مادر ایشان فاطمه دختر امام حسن زنی بسیار عالم و مقدس بود از امام صادق(ع) نقل شد که فرمود:(جده ام صدیقه ای بود که در میان اولاد امام حسن مانند نداشت.)

 اوضاع سیاسی زمان حضرت

 در دوره ی امام محمد باقر و فرزندش امام صادق مسائلی مانند انقراض امویان به وجود آمد صاحبان قدرت افکار بسیاری از حق طلبان را که به حقانیت علی پی برده بودند را گمراه می کردند دستگاه حاکم مشغول جعل احادیث بود كه به نفع ظالمان آن را تغییر مي دادند.

 امام باقر دانشگاه تشیع و علوم اسلامی پایه ریزی نمودند امام باقر موسس این انقلاب فرهنگی محسوب می شوند گرچه این انتشار توسط  امام صادق صورت گرفت.

 صفات اخلاقی امام باقر

 از امام پرسیدند:( جدت لباس کهنه و کم ارزش به تن می کرد تو چرا لباس فاخر به تن می کنی؟)پاسخ می داد:(مقتضای تقوای جدم و فرمانبرداری آن روز که محرومان و فقرا و تهیدستان زیاد بودند چنان بود من اگر امروز آن لباس بپوشم نمی توانم در امروز تعظیم شعائر دین کنم.)

 امام بسیار گشاده رو بودند و با همه  اصحاب مصافحه  می کردند و می فرمودند:( مصافحه کردن کدورت ها را از بین می برند و مانند برگ درخت گناهان را از بین می برد.)

 ابلیس قسم یاد کرد كه فرزندان آدم را منحرف سازد و به طریق خاص خود عمل می کند. و این بار می خواهد شیعیان علی را گمراه کند ممکن است بتواند با برداشت غلط از این جمله که :با حب علی تمام گناهان نمی توانند بر جسم و روح شما اثر بگذارند و عذاب الهی نصیبش نخواهد شد.

 امام باقر در وصیتش به جابر(شاگرد ایشان) آن جمله را به شدت رد می کنند.

 چهارده معما و پاسخ

ابان بن تغلب و همچنين ابوبصير كه هردو از راويان حديث و از اصحاب امام باقر(ع) و امام صادق(ع) بودند، حكايت مي كنند: طاووس يماني با بعضي از دوستان خود مشغول طواف كعبه بود. ناگهان متوجه شد كه جلوتر از او نوجواني خوش سيما نيز مشغول طواف كعبه است و چون در چهره ي نورانيش خوب دقيق شد او را شناخت كه آن نوجوان حضرت ابوجعفر  باقر العلوم است.

 هنگامي كه حضرت طواف خود را به پايان رساند دو ركعت نماز طواف بجا آورد در گوشه اي از صحن مطهر نشت و مردم يك يك مي آمدند و سوالات خودشان را مي پرسيدند جواب مي گرفتند و مي رفتند.

 آنگاه طاووس يماني گفت ما نزد اين دانشمند مي رويم از سوالاتي مي كنيم شايد جوابش را نداند.

 طاووس:اي ابوجعفر آيا ميداني چه زماني يك سوم جمعيت زمين حلاك شدند؟

 امام:اي عبدالحمن يك سوم نبود يك چهارم بود.

 طاووس: صحيح مي فرمايي چه موقع و چه طور شد؟

 امام :آن زماني اتفاق افتاد كه تنها جمعيت روي زمين حضرت آدم حوا قابيل و هابيل بود.و قابيل برادر خود را كشت در حالي هابيل يك چهارم جميعت زمين بود!

 طاووس:كدام يك از هابيل و قابيل پدر تمام دنيا بود؟

 امام: هيچ كدام بلكه بعد از حضرت آدم شيث پدر تمام آدميان بود.

 طاووس:چرا حضرت آدم را آدم ناميدند؟

 امام :چون سرشت و خمير مايه ي او را از خاك روي زمين بر گرفتند

 طاووس:چرا همسر حضرت آدم را حوا ناميدند؟

 امام:چون او از دنده ي آدم آفريده شد.

 طاووس:چرا شيطان را ابليس ناميدند؟

 امام: چون او از رحمت خدا نا اميد گشت.

 طاووس: چرا جن را به اين نام گفته اند؟

 امام:چون مي توانند از ديد انسان مخفي گردند.

 طاووس:اولين كسي كه حيله به كاربرد كه بود؟

 امام: شيطان بود كه به خداوند عزوجل گفت من از آدم برتر و بهترم.

 طاووس:آن كساني كه شهادت به حق دادند ولي دروغ مي گفتند چه كساني بودند؟

 امام: منافقين بودند كه در ظاهر شهادت به رسالت و نبوت خدا و رسولش دادند ولي در باطن دروغ مي گفتنند چون در عقيده به خدا و رسولش ندادند.

 طاووس:آن رسولي خداوند براي هدايت انسان فرستاد ولي خودش جن بود و از آدميان نبود كيست؟

 فرمود:كلاغي بود كه براي تعليم قابيل آمد تا او را هدايت كند كه چگونه جسد را دفن نمايد.

 پرسيد:آن قوم و تبار كه خود را راهنمايي و انذار كردند و از زمره ي جن و انس نبود كه بود؟ 

فرمود:مورچه اي بود كه در مقابل لشكر عظيم حضرت سليمان به هم نوعان خود گفت درون لانه هايتان برويد تا لگد مال نشويد.

 پرسيد:آن چه حيواني بود كه به دروغ مورد تهمت قرار گرفت؟

 فرمود: گرگ بود كه برادران حضرت يوسف او را متهم به قتل برادر خويش كردند.

 طاووس آخرين سوالش را پرسيد:آن چيست كه كم و زياد مي گردد و آن ديگري چيست كه زياد مي شود اما كم نمي گردد و آن چيست كه كم مي شود اما زياد نمي گردد.امام در جواب او فرمود:اولي ماه است دومي آب درياست و سومي عمر انسان است.

 البته اين ويژه نامه  كوچكي بود كه براي تنظيم همين چند صفحه مدت دو روز تمام روي تنظيم آن وقت گذاشتم و از سه كتاب معتبر نوشتم

  هرگونه كپي برداري از اين نوشته منوط است به ذكر منبع ان شاء الله در مناسبت هاي بعدي زندگاني و پيرامون زندگاني امام باقر را كامل مي كنم(البته اگه كسي باشه كه بخونه)

  تنظيم شده توسط نسخه ي چهارم پايگاه مذهبي فرهنگي مقتل (محبان امام مهدي)

 .اصول كافي ج1ص179

.وسائل الشيعه ج11ص391

.وسائل الشيعه ج11ص196

وسائل الشيعه ج 17 ص 37

 مستدرك الوسائل ج12 ص402

عده الداعي ص99 س15

 

 

 



 ادامه مطلب...

ارسال شده در تاریخ : پنج شنبه 13 آبان 1390برچسب:شهادت امام باقر,ويژه نامه,شهادت نامه,امام,شهادت امام,امام,باقر العلوم,شهادت ائمه,, :: 3:0 بعد از ظهر :: توسط : (313)

 سلام

 چند روز پیش برام یه نظری اومده که من فقط اون رو کپی پیس می کنم و از شما می خوام خودتون در مورد این موضوع نظر بدید.

 چون این آدم نظرش رو ننوشته پیامش از نظر مراجع عظام در حکم شب نامه است.

 یه کسی که به پاسدار ها لقب ساواک ها رو می ده ، حتما از جنایت ساواکی ها خبر داره پس می تونیم بگیم طرفدار شاه نیست

به نظر شما هدفش چیست؟

 

متن نظر اینه: سلام، مگر ساواکی ها، ببخشید منظورم سپاه و نیروی قدس بود، در عربستان هم مقاطعه کار هستند که می‌خواستند این عرب رو در آمریکا بکشند. فکر می‌کنم تو ایران همه شرکتهرا خریده باشند و چون جا تنگ شده رفتند تو عربستان هم شلوغ کنند تا قرارداد ببندند. چند سال پیش موقع افتتاح فرودگاه اینها باند را اشغال کردند و زوری قرارداد گرفتند. همه چیز پول هست. چون دزدها زیاد شدند منظورم احمدی‌نژاد و دار و دستش، سپاه باید در خارج سفیر عربستان را بکشه تا قرارداد بگیره. واقعا که کشورمون پیشرفت کرده. یا صاحب الزمان با نام تو اینها جنایت کردند و اسمش را اسلام گذاشتند. امام خمینی وقتی‌ فوت کردند یک قران نداشتند شرم بر شما.

 

 

 

 



 ادامه مطلب...

ارسال شده در تاریخ : چهار شنبه 11 آبان 1390برچسب:سولات سیاسی,سیاسی,ولایت,تحقیر رهبر,زیر سوال بردن نظام,, :: 7:51 بعد از ظهر :: توسط : (313)

شب شهادت امام جواد الائمه در حال سپری شدن است امشب چه بگویم از ظلمی که در حق امام جواد روا شده است و قاتلی که وقت دست پا زدن امام پایکوبی می کرد؟ چه می توانم بگویم از حرمی که خراب شده است ؟ چه می توانم بگویم از امامی که بدون حضور پدرش بزرگ شد و آنکه مجبور بود با دختر قاتل پدرش وصلت کند؟ آب از اول خلقت وجود نداشت بهتر بود تا اینکه همیشه شرمنده ی او باشد.

 اما من معتقدم امام جواد(ع) مظلوم تر از حسین است! بدون حضور پدر بزرگ شد و همسری از دشمن بدتر را به او تحمیل کرده بودند در حالی که رباب (همسر امام حسین(ع)) بعد از شهادت حسین یک لحظه زی لحظه  زیر سایه نرفت و همواره می گفت جسد حسین (ع)زیر آفتاب سوخت.

 اگر امام حسین زیر افتاب می سوخت امام جواد را نیز 3 روز زیر آفتاب گذاشتند. حتی لحظه ی شهادت از یک جرعه ی اب دریغ کردند.

  

 


 


ارسال شده در تاریخ : جمعه 6 آبان 1390برچسب:ویژه شهادت امام جواد,جواد الائمه,شهادت نامه, :: 12:42 قبل از ظهر :: توسط : (313)

درباره وبلاگ
عشقم به خداوند متعال و اهل بیت علیهم السلام باعث شد بنده این وب رو برای رضایت ایشان بنویسم . هدفم فقط جلب رضایت ایشان و تبلیغ اسلام است و بس . اهداف این وب رو به طور کامل توی یه صفحه ای به نام اهداف وب مفصل نوشتم اینم آدرسشwww.imammahdi313.blogfa.com/profile عزیزان یرای دانستن درباره ی ما به پروفایل نویسنده مراجعه کنن www.esgh313.blogfa.com/profile
موضوعات
اجلاس سران عدم تعهد ما رو هم مشغول کرد بهشت چیست؟ دنیا چیست؟ مولا فرمود: بالاخره راحت شدم شب قدر تاکتیک خدا برای معصومین (ع) حجاب همه جوره داره زیر سوال میره غفلت ما در برابر مسلمانان پس کجایید مدعیان خالی بند؟!! ماه بندگی هم آمد میخوای امام زمان ات رو ببینی؟ باعث افتخارمه رسول زنده ی ما کیست؟ وصیت نامه ی شهید کربلایی حجت الله رحیمی قطره ای از دریای فضائل قمر بنی هاشم ولادت امام عشق و حماسه بالاخره امتحان هامون تموم شد. ویژه نامه ی عید مبعث سالروز انتخابات88 چه معامله ای کردند شهدا با خدا یک داستان زیبا از شهادت علی آقا شهادت حضرت زینب سفارش امام خمینی به خواندن وصیت نامه های شهدا از علوم امام باقر حداقل بهره برداری هم نشده است خرمشهر شهر خون آزاد شد واقعا متاسفم عشق و تنها عشق... ترور فرهنگ شهید مفقود الاثر؟؟؟!!! یا فاطمه الزهرا دلبستگی به دنیا اینم خرید کردن ما بود مثلا... یک سند از حقانیت فاطمه (س) سینما و تلوزیون ایران در نوروز عیدتون مبارک به امام زمان پشت کردیم؟؟؟!!! پیشواز چهارشنبه سوری در مدرسه... چهارشنبه سوری دعا برای امام زمان ترور اندیشه پست ثابت
پیوندهای روزانه
نويسندگان
پيوندها

تبادل لینک هوشمند
برای تبادل لینک  ابتدا ما را با عنوان پایگاه مقتل نسخه ی چهارم و آدرس esgh313.loxblog.com لینک نمایید سپس مشخصات لینک خود را در زیر نوشته . در صورت وجود لینک ما در وب شما لینکتان به طور خودکار در پایگاه مقتل نسخه ی چهارم قرار میگیرد.